پدر و مادر بد اخلاق میتوانند زندگیتان را عذاب آور کنند. آنها ممکن است کنترلگر و انتقادگر باشند.
این والدین مستقل شدن از نظر عاطفی را برایتان سخت میکنند، به گونهای که نمیتوانید انتخابهای خودتان را داشته باشید، اهداف خود را دنبال کنید، و آن طور که میخواهید زندگی کنید.
ممکن است تصمیماتتان را زیر سوال ببرید، همیشه حس کنید به اندازه کافی خوب نیستید، و زمانی که به والدینتان نه میگویید احساس گناه کنید. پدر و مادر بد اخلاق میتوانند کنترل زندگیتان را از شما بگیرند و آسیبهای روانشناختی محسوسی بر شما بگذارند.
یکی از منافع بالغشدن این است که میتوانید تصمیم بگیرید چه نوع رابطهای با والدینتان داشته باشید. شما باید انتخاب کنید چطور و کی با والدینتان ارتباط داشته باشید و در عین حال آنچه برایتان خوب است را برگزینید. در ادامه به چگونگی رفتار با پدر و مادر بد اخلاق می پردازیم.
سلام به نظرم خوبه راهكار روانشناسى مناسب هم براى افراد مذهبى هم ارائه بدين چرا كه راضى كردن والدين وظيفه دينيه.. اگر امكانش هست روش هاى برخورد با چنين والدينى براى افراد مذهبى هم ارائه بدين 💗🙌🏼
نمیدونم از کدوم بدیشون بگم من بابامو خیلی دوست دارم مامانم تا میبینه بابا به من یه ظره محبت میکنه یا برام چیزی میخره حسودی میکنه و شروع میکنه به شر درست کردن و گفتن هرف هایه دروغ به بابام و بابامم فقط حرف اونو قبول میکنه ولی اون دروغ میگه و اصلا حرف منو گوش نمیکنه شاید بدترین اخلاقی که داره اینه که هر اتفاقی تو زندگی من میوفته به دختر دائیم میگه و بدتر ازون چندتا حرف اضافه میکنه و میزنه من از مامانم متنفرم بزرگترین ارزوئی که از خدا دارم اینه که مامان بابام از هم طلاق بگیرن لطفا راه نمائیم کنید با این مامان باید چیکار کرد
مگه اونا فقط باید اهشون مارو بگیره وقتی آذیتمون میکنن سرزنشمون میکنن با دیگران مقایسمون میکنن الان من یه دوست دارم داخل مدرسه کلاس هشتم هم هستم آنقدر منو با اون مقایسه میکنه که نگو درضمن این هم حرف حقیه چون امکاناتی که اون داره رو من داشتم به قرآن اگه کل درسام از ۱۹ پایین میشد پلستیشن دارن همشون گوشی لب تاپ هر نوع کلاسی که بخوان سریع والدینشون براشون فراهم میکنن هرروز با یک نوع لباس و کفش میان اونوقت ۴ ساله یه کفش دارم میگم حداقل برام ارزونشو بخرین میگن نداریم ولی به خودشون کارهایی که خودشون دوست دارن یا کار های اداری برای اون صد میلیونی خرج میکنن ولی من نه یه آبجی هم داخل خونه دارم سر کار میره هعی دوست داره برای اون خرج کنه ولی برای من خرج کردنی میاد خونه منت میزاره
راضی کردن پدر و مادر وضیفه دینی هست، ولی ببخشید اگه به شما بگن که برو سیگار بکش شما باید بگی چشم چون این وضیفه دینیه؟؟! مثال های بدتری هم هست برای خانواده های بدتر همانقدر که شعورشون میرسه و انسانیت حالیشون میشه باید باهاشون رفتار کنی، وگرنه زندگیت رو نابود کردی… اگه اوضاع خیته، کلا فکر کن اون ها دشمنت هستن، دشمن ارزو ها، ایندت و از همه مهم تر، دشمن روح و عواطف تو….. مراقب باش 🙂
دوست عزیز راضی کردن والدین وقتی کار خوب و وظیفه ی دینیه که اون ها با شما رفتار مناسب و در شعن شما و خودشون داشته باشند ، اگر در دسته افرادی هستین که دائم در حال انجام دادن وظایف انها ، یا مورد ضرب و شتم قرار میگیرید ، با راضی کردن والدین تنها به خودتان اسیب میزنید و اسیب زدن به خودتون وظیفه ی دینی شما نیست
مادر من فقط با عروس و نوه هاش خوبه و همه جیو برا اونا میخواد و داعم تو خونه گوشه کنایه میزنه ازدواج نکردی کی میاد تو را بگیره و از این قبیل در صورتی هر کی میومد خواستڭاری من بهش بی احترامی میکرد و با رفتار مسخره ش ردشون میکرد پدرم هم یه فرد سادیسمیه که همه ش از نقطه ضعف من سو استفاده میکنه یا با کلماتی مثل مندارم میمیرم یا خودشو به مریضی میزنه در صورتی که چکاپ کامل داد و همه ازمایشاتش خوب بود و لی همه ش از این کلمات استفاده میکنه ترخدا دارم دیوونه میشم کمکم کنین یه راه حلی بهم بگین متشکر
من بابام رو همین پارسال از دست دادم و بابام مامور نیروی انتظامی بود قبلن که همش به ما میگفت نکن، بشین،خطرناکه، بده، اگه حتی دوچرخه سواری کنی تو کوچه، میزنی خودتو میکشی یا به بقیه آسیب میزنی…. اینقدر این حرفا رو میزد که بچه ها رو کنترل کنه و ۳ تا پسرش هیشکدوم تا 20 سالگی درست و حسابی رانندگی و خیلی چیزا رو یادنگرفتن و خودشون مجبور شدن یاد بگیرن. منم یکی از این پسرا هستم. مامانم چی؟؟ اون از بابام دیوونه تر و خشن تر! همیشه با اقوام خودش میخواد خودشو خوش خنده و مهربون نشون بده ولی وقتی نوبت به بچه هاش میرسه هر چی به دهنش میاد به ما توهین میکنه. همش هم انتظار داره هر چی گفت مث جن حاضر بشیم انجام بدیم! داداشم ۲۷ ساله است باهاش بد حرف میزنه، من ۲۴ ساله م و کلی مقام و رتبه و… دارم، کلی آدم منو به اخلاق سازگارم میشناسن و این که پسر خوبیم ولی مامانم؟ من رو یه بی شعور خنگ نمک نشناس میدونه و هی تکرار میکنه اینا رو…. حتی بچه که بودم چند بار من رو داغ کرد از صورت و شکم و پا و… داغ شدم!! و جالبه میگه من عصبانی بودم، ولی الان وقتی عصبانی میشه با ما بد حرف میزنه ولی با نوه ش همون موقع هم خوب حرف میزنه!!! انگار حس میکنه چون مامان ما بوده، حق داره هر جور میخواد فحش و بی ادبی کنه به ما!!! ینی یه باور سمی این جوری داره!! کامل هم حق به جانبن این مامان بابا ها متاسفانه… اصن هم دو کلام انتقاد مناسب و روش بلد نیستن… آخه اهل مطالعه هم نیستن… چی بگه آدم اینا هم سهم رنج ما شدن…
نمیخام قضاوت کنم ما هیچکدوممون در حد قضاوت دیگری نیستیم.ولی شما هرسه پسر بودین و پسر بودن راحت تر از دختر بودنه.چرا؟چون میتونستین بجز درس یه حرفه رو پیش ببرین و بعد از ۲۲سالگی ازشون جدا شین.شاید الانم بگی نمیزاشتن ولی پسرو دختر فرق دارن پسر اونقد تو ۲۰ سالگی جنم داره که برای خودش تصمیم بگیره حتی اگه تهش کارتون خواب بشه.و یه داداش بزرگتر از خودتونم بودم ستاتون باهم قطعا از پسش برمیومدین
سلام وقت شما بخیر . من 18 سالمه . پدرم خیلی حساس به خیلی چیزها هست . مثلا اگه بخوایم برای ناهار ماست بگشیم حتما باید ماست رو از روی ضرف برداریم و نباید یک جا خالی یک جا کاملا پر باشه ، چون میگه اینجوری ماست آبکی میشه . یا اینکه اگر آبی روی فرش میریزه سریع باید خشک بشه . یا اینکه اگر بخوایم لیوانی چیزی بشوریم حتما باید روی سینک باشه که قطرات آبش بریزه و بعد بزاریم روی پارچه که خشت بشه ، چون میگه اگر همینجوری بزاریم پارچه سنگین میشه و پارچه کلا خیس میشه و از اینجور چیزها . اینجور مورد ها خیلی زیاد هست و روی خیلی از چیزها حساس هست و اگر انجام نشه ، سریع عصبی میشه و با داد و فریاد میرسه و اگر باز هم نشد به کتک میرسه . البته این فقط برای خانواده ما اینجور هست و به اقوام دخالت نمیکنه . ولی بعضی موقع ها هم بجای اینکه بگه سریع با داد و عصبانیت میگه . ولی اگر مادرم چیزی بگه پدرم مخالفت نمیکنه و خب این طبیعی هست ، چون همدیگر رو دوست دارن . این کلا مشخصه که خیلی و بیش از حد منطقی هست و هر کسی ببینه راحت میفهمه کاملا غلط هست . منطق خوبه ولی در کنارش عاطفی هم باید باشه تا بشه عاقلانه . من خیلی از این موضوع به شدت ناراحتم و واقعا داره منو ازیت میکنه و اگر به پدر و مادرم بگم یا عصبی میشن یا یه راه حلی میدن که کاربردی نیست . میشه کمک کنین لطفا ؟
تنها نیستین پدر و مادر من بخصوص پدرم خیل آدکای بدو احمق و بیشعوری هستن اصلا منو درک نمی کنن فقط 2 سال مونده بعد دو سال دیگه 18 سالم میشه و رهاشون می کنم و میرم حتی اگه هر بلایی هم سرشون بیاد دیگه پیششون برنمی گردم
پدر و مادر من وقتی عصبانی میشوند با قاشق داغ تخته و … ما را کتک میزنند و من آنها را دوست ندارم من میخواستم با حرف های جالب آنها را از خود دور کنم ولی نمی توانم میدانید چرا ؟ از این مطالب هم خوشم آمد
سلام حتما سعی میکنیم این مورد را در نظر بگیریم منتهی توجه کنیم که ما انتخاب میکنیم که والد شویم و باید مسئولیت آن را با توجه به تمام شرایط پیرامونی بپذیریم
من 29 سالمه یک بچه دارم مادرم منو دیوونه کرده حتی وقتی ازش دورم تو خیابانم یا محل کار زنگ میزنه بهم و من توهین میکنه مدام تمام کار های که تو زندگیش برام کرده به روم میکشه پشتم مدام غیبت میکنه از همه چیز زندگیم دارم میفتم ما جدا زندگی میکنیم اما در حد یک طبقه بالای مادرم، خونه مال پدرم هست و برعکس مادرم همیشه دلی و با عشق برام کار کرده دلم می خواد یا من بمیرم یا اون چیکار کنم؟ مخصوصا از وقتی ورشکست شدم و سرمایم از دست دادم انگار که بهش دنیا رو دادن با تمام وجود که سعی میکنم ازش دور باشم در کوچک ترین فرصتی که اتفاقی ام منو میبینه ازار هاشو شروع میکنه! اونقدر منو شکننده و اصبی کرده که داره زندگی زناشویمم ازم میگیره در همین خصوص تصمیم گرفتم که فرزندم و همسرم بطور موقت بفرستم خونه مادر زنم اینا که یکم فشار کم شه روم بتونم سریع تر فرار کنم، تمام تلاششو میکنه نتونم دوباره رو پام وای سم خونرو بره فروش گذاشتم اما یک ساله یک مشتری نمیاد حتی اجاره هم دیگه کسی نمیاد مردم خیلی بی پول شدن نمی دونم چجوری از اینجا فرار کنم ما از کودکی همیشه جنگ داشتیم همیشه منو میزد و ابراز میکرد که چقدر ازم متنفره و فقط بخاطره من مونده اوضاع هزار بار وخیم تر شد از وقتی که ازدواج کردم گویا انتظارش این بوده که من بزرگ شم براش نتیجه بدم اون نتیجه ام این بوده که عین یک نوکر جون بکنم کارتم بدم حضرت خانوم بره خرج کنه! همه چیز از لحظه اولش خراب کرد به خانواده زنم زنگ میزد پشتم بد گویی میکرد اونا دیگه فهمیدن این چجور ادمیه جوابشو نمیدن بماند که همین مساله چقدر اون اوایل زندگیم برام خجالت بار بود نمی دونید چقدر پشیمونم که قبل از اینکه از اینجا برم ازدواج کردم! زندگی قبلیش فاجعه بوده تو فقر سیاه زندگی کرده الان شغل حرفه ای داره و یک روز نیست همینو نبره بالا نکوبه تو سره کل خونواده نمیدونم چیکارش کنم تمام روحیه ام رو از وجودم کشیده بیرون تو رو خدا توصیه ای کنید بهم بلکم بتونم تا زمانی که دوباره درآمدم خوب شه از پسش بر بیام، اصلا ازش پولی نمیگیرم گه گاهی پدرم داوطلبانه بهم پولی میده و البته پنهونی چون مادرم اتیش به پا میکنه اونقدر جون پدرم خورده که پناه جور مرض داره، خواهرم هنوز خونه اولیه و به مراتب وضع خلقیش خیلی از من بدتره شگرد مادرم اینه که اونقدر توهینت که تو اینه هم جرات نکنی خودت ببینی و زمین گیر شی، هر روز مریض تر از دیروز دارم میشم یک دریا سیگار میکشم اگر نکشم هم در این حد خشمگین میشم که با یک حرف کوچیکش بزنم لحش کنم اونایی که مادر های خوبی دارید خیلی قدرش بدونید من تمام زندگیم خلاء بی وصف عاطفی داشتم
من 14 سالمه ولی میخوام یک چیزی بگم مادر من اونقدر بد نیست اما پدرم همیشه بد گویی منو میکنه و درسته مادرم هم همینطور حتی مادرم دوست نداره خودنرو تمیز کنه ظرفا کثیفه یکزره آب میگیره میشوره و… کلا من چندشم میشه قاشقا کثیف همه چیز چرب و… امیدوارم زندگی خوبی در آیند هداشته باشی اگه واقعا مادرت بده به پدرت قبلش بگو اگه خوبه و بعدش کلا با مادرت قطع رابطه کن گه گاهی به پدرت اگه میخوای زنگ بزن و مادرتو نادیده بگیر اگه واقعا بیشعوره اگه اینجوریه شاید حتی نامادری باشه که احتمالش 1 درصده برات آرزوی موفقیت میکنم….
چرا بعد از ۲۹ سال بی تفاوتی رو پیش نگرفتین؟شما خودتونم که مطمعنین مشکل داره مادرتون!چرا میزارین حرفاش روتون تاثیر بزاره؟الان فقط و فقط رو کارتون تمرکز کنین اون حل بشه همه چیز درست میشه .متاسفانه منشا ۹۰دصد مشکلات مالیه.بنظرم بجای اینکه فکرتونو اختصاص بدین به یه فرد روانپریش رو شغل و کار تمرکز کنین و وقتتونم گاهی صرف خندهای همسر و فرزنتون کنید و حالتونو با خانواده جدید بسازین انشالا که ازون خونه میرین
من ۱۲ سالمه مامان و بابام همش میخوان من برم تیزهوشان ولی من نمیخوام یه عالمه پزشک هستن که تیزهوشان نرفتن ولی مدرک پزشکی دارن مامانم همش از لحاظ روحی منو شکنجه میده میگه بحرف خودت گوش بده میگه تو هیچی نیستی دور خودت یه خط قرمز پر رنگ بکش و اصلا سمت خودت نرو و میگه یه عالمه خاک بریز تو سر خودت و بابام همش منو کتک میزنه با کمر بند من دلم خیلی از پدر مادرم خونه واقعا از لحاظ روحی وجسم خیل آسیب دیدم واقعا دلم از پدر و مادرم خونه💔🫀 هممون درد کشیدیم
سلام مشخص است که با توجه به سِنت، فعال و فهیم هستی. پیشنهاد میکنیم در همین اینترنت که در حال جستجو هستی، بر روی مهارت گفتگو، مهارت شنیدن، مهارت همدلی، مهارت مذاکره و مهارت حل مسئله کار کنی. ما در مورد تمامش مقاله یا محصول صوتی داریم.
یک سوال دارم چطوری برای خودم برم تعطیلات حتی من از مدرسه با اتوبوس بر میگردم 30 دقیقه دیرتر نگران میشن میگن چرا دیر اومدی فکر کن که به زور چطوری تابستون نرم همین شهری که میرن که شهر زندگی بچگی خودشونه که مادربزرگ هام هم اونجان همون گناباد آب و هوای مزخرفی داره اینقدر گرمه که بدن من با اونجا نمیسازه پوست لبم خشک میشه و خیلی تشنه میشم
سلام منم مثل همه ی شما دیوونه شدم نه از دست مادرم ای کاش از دست مادرم دیوونه میشدم از ته قلبم بهتون میگم که مادرتون هر چقدر بد باشه قدرشو بدونین این مادر هم یه روز سرش به سنگ میخوره همیشه بچه ها خواطره های تلخ رو تو زهنشون میمونه مثل خود من دوستان مادر بهترین نعمتی هست که خدا میتونه به بنش بده میدونم بعضیاتون از دست مادرواتون عذیت میشین ولی یه روز هم خودتون و هم مادرتون پشیمون میشه بی مادری خیلی سخته من مادرم خیلی بد بود ولی الان انقدر افسوس میخورم چون عذابشو کشیدم دارم بهتون میگم م
سلام من پدرم دیواااااانم کرد فقط دنباال ی نشونس ک بگه من ی فساد دارم یا دارم کار بدی میکنم در حالی ک این فکرش درست نیست بی دلیل سریع عصبی میشه هرچیم میگمش محل نمیزاره حرف خودشو میزنه من فقط ۱۵سالمههه
سلام من ۱۳ سالمه من هیچ رفیقی ندارم میگن پاک ترین چهره چهره ای است که با اشک شسته بسه الا صورت من دیگه پوستی از تمیزی روش نمونده میدونی چرا چون هیچکس درکم نمیکنه بعضی وقت ها بدونه دلیل گریم میگیره اما هیچ وقت در اجتماع گریه نمیکنم
من همشونو دوست دارم ولی هیچ کدومشون درک نمیکنند دارند چ بلای با کارارفتاراشون سرم میارن اعصاب چن سال پیشو ندارم پشتوانه ندارم نمیتونم حرف بزنم تا حرف بزنم حرف ب جاهای دیگ کشیده میشه بحث و نهایتا اخرش دعو ا دادو بیدادمنم انسانم دیگ نمیکشم خودم تا الان جنگیدم تا ب اینجا برسم جنگیدم تا بتونم درست زندگی کنم ولی اعصاب آروم ندارم گاهیی هیچی تو ذهنم نمیمونه فراموشی گرفتم حافظه گذشتمو ندارم ی دختر22ساله انصاف نیس این همه ضعف اعصاب کاش خودم لال میشدم برا لحظه ایی ی شخص درونم میتونست بجای من حرف بزنه توضیح بده منظورموولی هر روشیو رفتم بسته بود ب روم تا الان جنگیدن با تک تک اعضای خانواده تا بتونم خیلی چیزارو حذف کنم و تا روزی ک زندم این کارو میکنم من درست بودنو یاد گرفتم و اینک انسان تغییر میکنه اگ خودش بخواد مال من نمیخوان فقط چون کوچیکم باید حرف حرف اونا باشه همه مامان باباها ان شاءاللّه سالم عالی باوشند تا بچه هاشون عذاب نکشند
نه بهشت زیر پای مادر است و نه جهنم، هیچ چیز زیر پای مادر نیست. هیچ چیز. او هم یک انسان است. انسانی که صرفا خواسته یا ناخواسته بچه دار شده است.
یک مادر نمی تواند قدیس باشد، خالی از عیب باشد و در همه حال قابل پرستش ! او ممکن است هیچ چیز از فرزندپروری نداند، ممکن است در تربیت فرزندش بسیار کوتاهی کند، ممکن است عشق و محبت دادن را اصلا بلد نباشد. ممکن است حتی یک بیمار روانی باشد !
فرزندان نمی توانند پیوسته به والدین خود نیکی کنند. به دنیا آوردن ما، لطفی در حقمان نبوده که اکنون منتی باشد. یک رابطه ی همراه با احترام باید دوطرفه باشد. اگر والدی از فرزندش احترام می خواهد، ابتدا خودش (به عنوان یک الگو) باید به فرزندش احترام بگذارد، درغیراین صورت آن فرزند “احترام” را از کجا یاد بگیرد؟
“بت سازی” از والدین، عملا اجازه ی هر گونه اعتراض و زیر سوال بردن رفتارهای آنها را از فرزندان سلب می کند و اگر هم اعتراضی باشد همراه با احساس گناه شدید است. احساس گناهی که گویی والدین هم از آن آگاه هستند و با سوء استفاده از آن سعی می کنند فرزندان را غیرمستقیم کنترل کنند. با دادن احساس گناه کاذب بیشتر به فرزندان از طریق رفتارهای مظلوم نمایانه و خودتخریبگر.
نتیجه چنین احساس گناهی اغلب سکوت و تسلیم شدن در مقابل والدین و تن دادن به خواسته ها و انتظارات آنهاست. همینطور سرکوب خشم و نفرت ناشی از انتقادها، سرزنش ها، تحقیرها و زروگویی های آنها. حاصل تحمل این درماندگی و تعارضات حل نشده با والدین هم زمینه ساز بیشتر مشکلات ذهنی و اختلالات روانی در بزرگسالی خواهد بود.
در نتیجه به جای چنین تقدس سازی هایی، نیاز است که “خاکستری” بودن والدین برای فرزندان از همان سنین پایین روشن شود. —————– این متن رو از پیج آقای سینا فروزان نسب (instagram.com/psychology_existential) براتون کامنت گذاشتم. شاید یک تاثیر خوبی براتون داشت. برای من که تاثیر خوبی داشت. همچنین بهتون پیسنهاد میکنم کتاب “والدین سمی” از خانم “سوزان فوروارد” رو مطالعه کنید.
راستی من 15 سالمه و انتخاب رشته دارم من شاگرد نمونه کلاس هستم از دید معلم ها ولی با این اوضاع داره درسم به فنا میره و پدرم براش مهم نیست ولی من به حدی رسیدم که ناخودآگاه گریه یا خنده میکنم و وقتی بیدار میشم یا بالشتم از گریه خیس شده یا شب ها کابوس میبینم
کاش پدرم برگرده به حق صاحب الزمان،برگرده تا هر ثانیه کف پاهاش رو ببوسم🖤همون پدر بداخلاقِ دوست داشتنی که قدرش رو نمیدونستم😔🖤برگرد پدرم دردت به جونم دلم برات یک ذره شده
سلام تورو خدا کمکم کنید خیلی حرف دارم نمیشه گف من مادرمو دوس دارم ولی پدرم فک نکنم جدیدا با پدرم بحث کردم باهاش قحبت نمیکنم ولی نمیدونم چرت اینقد اعصابم بخم ریختست حالم خوب نیس مادرم باهم صحبت نمکنه خونم نمیاد من هیچ بی احترامی موقع بحت نکردم فقط نتراحت شدم زدم بیرون ولی نمیدگنم چرت ماورم این طور میکنه میدونه تقصیر پدرمه ولی. تورو خدا کمک کنید نمیدونم چ کار کنم
خسته شدم از این وضعیت نمیزارن حتی ۱۰ دیقه با دوستام برم بیرون اونا واسه خوشحال کردن من هیچ کاری نمیکنن یه چیزی برام میخرن هزار بار میزنن تو سرم ما برات اینو خریدیم ما فلان کردیم برات
واقعا پدر و مادری که زندگی بچه هاشون رو با خواسته های خودشون پیش میبرن استعداد های بچه ها راحت از بین میره و بچه ها نسبت به اونا دلسرد میشن و واقعا حس پدر و مادر خوب داشتن براشون یه ارزو میمونه
کامنتای بقیه رو خوندم فهمیدم تنها نیستم:))) منم مشکلم مثه شماهاس شایدم بدتر از شانس بدم توی خانواده مذهبی به دنیا اومدم که فقط و فقط به فکر عقاید غلط خودشونن و عاطفه ای خرج بچشون نمیکنن من یادمه دبستان که بودم اگه نمراتم از خیلی خوب به خوب تغییر میکرد مامانم شلاقم میزد.بابامم هیچی نمیگفت بزرگتر که شدم ازشون بدم اومد چون دست روی هرچیزی گذاشتم توی سرم زدن و گفتن خفه شو ولی ازون ور ادعاشون میشه ما واسه بچه هامون همه چیزو محیا کردیم و توی ناز و نعمتن تنها رفیق و دوست صمیمی ای که دارم رو میخان ازم بگیرن و مجبووورم میکنن که باهاش کات کنم چون موهاش بیرونه و هیچ عیب دیگه ای غیر ازین نداره و ازین بابت دارم دیوونه میشم نمیزارن به سلیقه خودم لباس بپوشم یا رفتار بکنم و خلاصه خیلی چیزای دیگه که حوصله ندارم بنویسم دیگه دارم میبرم ازین زندگی هرچی به خودم گفتم عیب نداره درست میشه ولی بدتر و بدتر شد همش افکار خودکشی میاد تو ذهنم و روشای مختلف رو تو ذهنم امتحان میکنم و خودمو صدبار میکشم وقتی حتی به اختیار خودم نمیتونم نفس بکشم و تنها دلخوشیای کوچیک زندگیمو که حق همه س رو دارن ازم میگیرن واسه چی زندگی کنم؟
میفهمم که چقدر سخته برات گذروندن این شرایط و یه بخش بزرگیش واقعیت زندگیته و شاید خیلی کاری براش نشه کرد، اما حال تورو چرا میشه براش کاری کرد، و اگر فکرای آسیب رسوندن به خودت رو داری هرچی زودتر باید با یه متخصص راجع بهش حرف بزنی، این خیلی مهمه (این پیام توسط دل آٰرام واعظی نژاد، درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
بچه ها 28سالم وهنوز دارم از پدر و مادری که هیچ درکی از احساسات نبردن رنج می برم.مطصفانه این جاهی هستش که ما نا خواسته افتادیم توش و راه فراری وجود نداره
من هنوز بچه ام ، دارم میرم کلاس هفتم و اونقدرا هم وضعم مثل شما بد نیست ، خیلیاتون از من بدترین و امیدوارم که مشکلاتتون حل بشن ، من تیر امسال ازمون تیزهوشان دادم و قبول نشدم ، وقتی گریه کردنم سر این موضوع تموم شد مامانم شروع کرد به تو هیچی نمیشی تنها راه پیشرفت تو این خانواده درسه ، چه گوری میخوای بری الان درس بخونی ، میدونم نهم هم قبول نمیشی ، این دوستای اشغال چین دور خودت جمع کردی ، تازه همه ی اینا دقیقا روزی که به بلوغ رسیدم ، فکرشو بکنید همیشه میرم تو این سایتا و مطالب رفتار با نوجوان ها رو میخونم ، فکرشو میکنم که چند نفر مثل من خودشون میرن تو سایت اینا رو بخونن به جای اینکه اونا با من با ارامش حرف بزنن ، منم که با ارامش باید نفس عمیق بکشم و تو اتاقم تنها گریه کنم ، خواهرم تیزهوشان رفته و الانم پزشکی تهران میخونه ، ولی من مثل اون نیستم اصلا در خودم نمیبینم که همچین جایی برسم ، الان هم میخوان بزارنم مدرسه دولتی
مامان بابای من خیلی باهام بدن اصلا به من آزادی نمیدن حتی نمیتونم برم از سوپر مارکتمون خرید کنم حتما باید با خودشون برم اصلا نمیزارم من با دوستام برم بیرون واقعاً دیگه از کارهاشون خسته شدم همش به من سخت میگرن حتی به لباس پوشیدنمن گیر میدن اصلا براشون نظر من مهم نیست فقط هر کاری دلشون میخواد با هام میکنن حتی به علایق من احترام نمیزارن اصلا از من خودشون نمیاد من حتما هرجا میرن باید باهاشون برم ولی من دوست ندارم برم ولی مجبورم میکنم مثل یه عروسکم که اونا عروسک گردانمن الانم دارم گریه میکنم دیگه خسته شدم
میدونی دلیل نمیشه چون هفت نسل اونور ترت دکتر مهندس بودن توام باشی.تازه اول راهی و زیاد مونده تا ایندتو بسازی اونم نه با حرف و توسری زدن کسایی ک درک ندارن بلکه قراره با استعداد و علاقه خودت ایندتو بسازی .خاهرت پزشکیه؟خب علاقش اون بوده قرار نیس تو مثل یه دم بیوفتی پشت سرش راه اونو بری بگرد دنبال استعدادت و گوشاتو کیپ کن.بیتفاوتیو از الان یاد بگیر دوست من.با خودت رفیق باش یه رفیق دلسوزو مهربون
دقیقا درست میگی، تو مثل اون نیستی، نه اینکه بد باشه یا خوب، فقط تو متفاوتی، باید خواستههای خودت رو پیدا کنی، اینکه اونا چی میگن و چی میخوان یه سمت ماجراست اینکه تو چی میخوای سمت مهم ماجراست، میدونی خواسته هات تو زندگی چیه؟ (این پیام توسط دل آرام واعظی نژآد/ درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
من خسته شدم از دست هر دوشون فقط ابجی کوچیکمو دوس دارن همش منو تحت فشار میزارن و اذیت میکنن منم تو اتاق خودمو حبس میکنم الان2 ساله افسردگی شدید گرفتم از دستشون و حتی جرئت ندارم بهشون بگم یکی از اونیکی بد تر حالا شاید بابام یکم خوب باشه ولی مامانم اصلا یکارایی میکنه میخام دیگه بمیرم بابامم یکاریی باهام کرد که منو کشت من دیگه نمیتونم لطفا کمک کنید باهاشون چیکار کنم
حتما تو این چند وقت با همه سختیا خیلی تلاش کردی برای رسیدن به هدفت و این خیلی ارزشمنده چون نشون میده تو آدم تلاشگری هستی ، چیزی که تجربه میکنی احتیاج به صحبت کردن و حل کردن داره و قطعا چطوری صحبت کردنش خیلی مهمه یه متخصص میتونه به تو رابطهات با مادر پدرت کمک کنه. (این پیام توسط دل آرام واعظی نژآد/ درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
بابای من منو اذیت میکنه یا مامان و خواهرم مثل چی خوب رفتار میکنه تا منو میبینه اصبانی میشه من چیکار کنم چجوری باهاش رفتار کنم که بترسه یذره با من مث آدم رفتار کنه :)))))))
مامان من هم هر وقت منو ميبينه عصباني ميشه راه هاي زيادي امتحان کردم تا با من خوب رفتار کنه ولي واقعا هيچ کدوم از راه کار ها جوتبي به من ندادند امروز بعد از خوندن اين متن متوجه شدم واقعا نبايد وقتمونو روي درست کردم افرادي بزارند که هيچ درکي از عاطفه و احساس ندارند اونا فکر ميکنند ما نميخوايم خوب باشيم ما نميخوايم توي همه چي بدرخشيم ژدر مادر هاي عزيز باور کنيد ما هم ميخوايم ما هم داريم تمام سعيمونو ميکنيم ميدونم که اين نسل ما خيلي اذيت شد اميد وارم بچه هاي نسل ما خوب بزرگ شوند چون ژدر مادر هايي مثل ما دارند سعي کنيم ما انها را درک کنيم
ببین گلم، الان شما بخش خیلی کمی از مشکلاتتو گفتی. شما فقط گفتی مادرت بین شما و خواهر برادر هات فرق میذاره. خیلییییییی شرایط دیگه ای رو نگفتی! مثلا اینکه خواهر برادراتون و مادرتون چند سالشونه؟ پدرتون هم مثل مادرتونه؟ آیا می تونی از پدر حمایت بگیری؟ وضع مالی خانوادهتون چطوره، و….. اگر تواناییش رو داری، برو پیش یه مشاور، یا اگر ممکنه، مادرتون رو هم با خودت ببر. مشاور احتمالا بتونه ریشه این مشکلات رو پیدا و از بین ببره. اگر هم نمی تونی بری، شرایطت رو با جزئیات زیاد بنویس که اگر کسی خواست کمکت کنه، بتونه یه نسخه کامل واست بپیچه. می تونی دنبال مشاوره آنلاین رایگان هم بگردی، ولی خب احتمالا کادرشون تجربه کمتری دارن.
با خوندن کامنتا هم دلم شکست هم یکماحساس تنها نبودن گرفتم اینکه تمام آرزوهات و لبخندها زیر پای کسایی که سالهای ارزهاشونو خاک کردن خیلی زجر آوره واسه تک تک کسایی که همچینچیزیو سرچکردن تا شاید راهی جلو پاشونگذاشته شه تا یکم فقط یکم قشنگ زندگی کنن کسایی که فقطقضاوتت میکنن شخصیتتو خورد میکنن کاش میشد یجوری اینزندگیتموممیشد باتمامآرزهای خاک خوردم بازمدیگهتوان ادامه دادنندارم ما ها واسه ادامه دادنزیادی خسته ایم :)))
با سلام و عرض خسته نباشید . من یه دختر 18 ساله و تک فرزندم . با اینکه میدونم پدر و مادرم دوستم دارند ولی گاهی اوقات نسبت به علاقه شون به خودم دچار تردید میشم . پدرم بیشتر وقت ها با حرف هاش منو آزار میده ، باهام بلند صحبت میکنه و هر دفعه هم بلا استثناء منو مقصر میدونه . مادرم هم به این بهانه که بابات باهات شوخی میکنه و چون بزرگتره باید احترامش رو حفظ کنی ، هر دفعه طرفدار بابامه. نمیدونم چکار کنم این اوضاع اذیتم میکنه .. مگه میشه حتی یه بار هم حق با من نباشه ؟! گاهی اوقات فکر میکنم دیگه هیچکدومشون منو نمیخوان و براشون خسته کننده شدم .. در حالیکه بیشتر وقت ها بابام بی مقدمه اون حرف ناراحت کننده رو به من میزنه !! ازن طرفی هم خودم نمیخوام بیش از حد احترامشون از بین بره . لطفا کمکم کنید .
همیشه حس میکنم تقصیر منه ناراحت میشم ازینکه نمیتونم بهتون کمکی بکنم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که پدرومادر های ما با عقاید مزخرف و زورگویی و نبود آگاهی بزرگ شدن کاری که همش تکرار بشه در نظر عادی میاد اصلن باهاشون بحث نکنین چون وضعیت بدتر میشه سعی کنید سرد رفتار کنید ازشون دوری کنید میدونم خیلی سخته ولی راه های دیگه برا افرادی ک منطقی نیستن جوابگو نیست اغلب افراد دیگه میگن فلان کارو کن اونا وقتی کارسازه که طرف منطقی باشه تنها چاره ای که داریم اینه که با درس خودمونو ازین منجلاب های زندگیمون بیرون بکشیم یا یه حرفه یاد بگیریم وقتی که حس میکنید دارید ناراحت میشید و فکرتون ب بیراهه کشیده میشه کتاب بخونید نزارید افکار سمی بهتون غلبه کنن من این اشتباهو کردم دوستان خواهشم ازتون اینه اشتباه منو نکنین بجای اینکه وقت باارزشتون تلف کنین یه حرفه یاد بگیرین مهم نیست چندسالتونه هرچی زودتر شروع کنید براتون بهتره
سلام . من خیلی زجرمیکشم و صدالبت ک الان ۱۶ سالمه و تمام زجرهایی ک میکشم از پدرومادرم هست دیگ هیچ حس عاطفی بهشون ندارم وقتی ی کاری رو واسم انجام میدن میزنن توی سرم و هزار بار میگن ما اینکارو کردیم اون کارو کردیم . مادرمم ک همش درحال تهمت و اذیت و کینه و بی جنبه هست . کلا میخان ک زندگیم تحت کنترل اونا باشع . اما من هرگز دیگ مث قبل بهشون رو نمیدم و دیگ حرفاشون برام مهم نیس خیلی ممنون از مقاله زیبا و با درکتون
با سلام دوستای عزیزم همه ما ی جورایی اختلاف عقیده و نظر با پدر و مادرهامون داریم – یاید سعبی کنیم از بکار بردن حرفهای منفی و نا امید کننده دوری کنیم و هر آرزوهای خوب و حرفهای مثبت در موردشون بزنیم خیلی موثره
سلام پسرم 17. من همین مشکلو داشتم تنها راهش اینه تو موقعیت خوبی باهاشون منظقی صحبت کنی مثلا من دیگه بچه نیستم دوست دارم با رفیقام بیرون باشم و و و ( البته اگه پدر و مادر منطقی باشن) سعی کنین خودتو بزرگ نشون بدین مثل تعمیر کردن لوازم یا رانندگی و یا مثلا تو مهمونی جایی بحثی رو باز کنید . کارهای خودتون رو به خودتون واگذار کنید و کار های دیگه… که نشون بده از سن بچگی خارج شدید. موفق باشید یاعلی
ای کاش می تونستم تک تکتون رو بغل کنم، یکی دوتا بوس آبدار بهتون بدم و بگم یکم دیگه تحمل کن، درست میشه. از صمیم قلب می خوام به تک تکتون کمک کنم، اما بیشتر از این کاری از دستم بر نمیاد. شما می تونید!
اشتباه ما ها این بوده که توقعات ناسالم والدینمون باعث شده از کار نیکمون به بدی بازخورد بگیریم و فکر کنیم وظیفمون راضی کردنشونه در حالی که راضی کردن در پیوند زناشویی والدین مربوط میشه و یا سبک فکری مناسب خودشون را باید پیدا کنند و بر عهده فرزند نیست پس بذارید ناراضی و ترسناک بمونند ما فقط می تونیم کار نیک کنیم در حدی که گرفتارشون نشیم و آزاد باشیم
داداش دمت گرم از راهکارات خیلی کمک کرد قبلا خودمون پیش یه روانشناس بالینی هم رفتیم ولی بازم تاثیر نداست و این پدر مادرو هیچ کاری نمیشه کرد چون خودشون هنوز درست تربیت نشدن که میخوان مارو تربیت کنن
واقعا دلم واسه همتون می سوزه. پدر مادر من فوق العاده اند. می گن نمرتخوب شه واست فلان چیز رو می گیریم و واقعا با من خیلی خوب برخورد می کنند. فقط روی یه سری مسائل حساسند دیگه. مثل همه ی مامانا. مثلا روی دیر رسیدن به خونه از مدرسه. من درسم تو مدرسه رتبه یکه. اعتراف می کنم اگه مامان بابام نبودند عمرا درسم خوب می شد مادرم واقعا به من خیلی کمک می کنه و پدرم هر چیز منطقی ای بگم برام می خره. خدا رو شکر می کنم…
برای من انقدر احمقن همه جا طرفداری هم میکنن لطن یه راه کاری بهم نشون بدید دیونن عقل کولا همه جا وقد بلد ادمو حرص بدن وقد اونا باید حرف بزنن انقدر طرفداری همو کردن مثلن هم شدن داداشم رو از من جدا کردن
سال پیش یکی از فامیلامون منو ب زور بوسید به مامانم گفتم …. اصلا هیچ کاری نکرد …انتظار داشتم حد اقل دیگه با طرف حرف نزنه پشتمو خالی کرد حس میکنه من بهش دروغ میگم میگه نه بابا خواب دیدی اون پسر خوبیه:/…. تهدیدم کرد ب بابام چیزی نگم ک خون بپا نشه مجبورم کرد حتی بعضی وقتا باهاش حرف بزنم تو جمع که کسی شک نکنه ابروش جلو فامیلاش …بره بنظرتون این مادره ….باورم نمیشد فک میکردم اگه یروز همچین بلایی سرم بیاد مادرم هوامو داره اصلا باورم نمیشه
من همین تازه هم با پدرم برخورد کردم بی دلیل بخاطر اینکه رفته بودم خرید یه چیزی رو نخریده بودم منو مسخره کرد و فحشم داد و الان میخواد گوشیمو ازم ببره من افسردگی گرفتم ولی به هیچکس نمیگم💔
سلام به نظرم خوبه راهكار روانشناسى مناسب هم براى افراد مذهبى هم ارائه بدين چرا كه راضى كردن والدين وظيفه دينيه.. اگر امكانش هست روش هاى برخورد با چنين والدينى براى افراد مذهبى هم ارائه بدين 💗🙌🏼
درست میگه
شاید آه شون ادم رو یگیره☹️☹️☹️☹️
سلام من مامانم همش منو میزنه دارم دیونه میشمممممممممممم
باهم هم دردیم مادر پدر من خیلی عوضین
نمیدونم از کدوم بدیشون بگم من بابامو خیلی دوست دارم مامانم تا میبینه بابا به من یه ظره محبت میکنه یا برام چیزی میخره حسودی میکنه و شروع میکنه به شر درست کردن و گفتن هرف هایه دروغ به بابام و بابامم فقط حرف اونو قبول میکنه ولی اون دروغ میگه و اصلا حرف منو گوش نمیکنه شاید بدترین اخلاقی که داره اینه که هر اتفاقی تو زندگی من میوفته به دختر دائیم میگه و بدتر ازون چندتا حرف اضافه میکنه و میزنه من از مامانم متنفرم بزرگترین ارزوئی که از خدا دارم اینه که مامان بابام از هم طلاق بگیرن لطفا راه نمائیم کنید با این مامان باید چیکار کرد
اره مامان گاوه منم اینجورریه
سلام من خیلی این را ه دوست داشتم مرسانا یحیی پور قشمی
ممنونم دوستان
منم همینطور میزنه
🤕🤕🤕
مگه اونا فقط باید اهشون مارو بگیره وقتی آذیتمون میکنن سرزنشمون میکنن با دیگران مقایسمون میکنن
الان من یه دوست دارم داخل مدرسه کلاس هشتم هم هستم آنقدر منو با اون مقایسه میکنه که نگو درضمن این هم حرف حقیه چون امکاناتی که اون داره رو من داشتم به قرآن اگه کل درسام از ۱۹ پایین میشد پلستیشن دارن همشون گوشی لب تاپ هر نوع کلاسی که بخوان سریع والدینشون براشون فراهم میکنن هرروز با یک نوع لباس و کفش میان اونوقت ۴ ساله یه کفش دارم میگم حداقل برام ارزونشو بخرین میگن نداریم ولی به خودشون کارهایی که خودشون دوست دارن یا کار های اداری برای اون صد میلیونی خرج میکنن ولی من نه یه آبجی هم داخل خونه دارم سر کار میره هعی دوست داره برای اون خرج کنه ولی برای من خرج کردنی میاد خونه منت میزاره
عموجون خدا صبرت بده منم هم سن تو بودم پدر و مادرم همین رفتارا رو داشتن
تحمل کن درس بخون بخاطر خودت نه بخاطر راضی کردن دیگران
حرف دل مارو زدی
اخی نازی طاها عزیزم بزرگ میشی و ی روز خرید کفش برات نقل و نبات میشه سعی کن همیشه حرفای بد رو نادیده بگیری و ارزش درونی خودت رو بدون
راضی کردن پدر و مادر وضیفه دینی هست، ولی ببخشید اگه به شما بگن که برو سیگار بکش شما باید بگی چشم چون این وضیفه دینیه؟؟! مثال های بدتری هم هست برای خانواده های بدتر
همانقدر که شعورشون میرسه و انسانیت حالیشون میشه باید باهاشون رفتار کنی، وگرنه زندگیت رو نابود کردی…
اگه اوضاع خیته، کلا فکر کن اون ها دشمنت هستن، دشمن ارزو ها، ایندت و از همه مهم تر، دشمن روح و عواطف تو…..
مراقب باش 🙂
درسته قبول دارم اماکدوم خونواده یی میگ سیگاربراتندخویی افسرده گی بداخلاقی چاره یی جز تحمل نیس ضربه ک خیلی بد خوردم بعدشم من شدم بده جالبه صدامون دربیادمیشیم بده چیزی نگیم میشیم خوبه اگه ب نفعشون بحرفم وچیزی نگم میشم بچه خوبه هیچوقت هیچکس حمایتی نکرد وهوامآماده مخصوصا موقع نارحتی دلشکستنشون گله کردنم میشم بده گفتنشم سختته بدون حامی دلگرمی همسایه مردم مهم باشن نه نارحتی ما هه
داداش میشه با هام در ارتباط باشی لطفاً
منو پدر مادرم مخصوصا مادرم خسته کردن درکم نمیکنن فقط فقط به حرف خودشون و حرف مردم اهمیت بدن میخوان منو به زور شوهر بدن واقعا نمیدونم چیکار کنم
همه مادر پدرا احمق
دوست عزیز راضی کردن والدین وقتی کار خوب و وظیفه ی دینیه که اون ها با شما رفتار مناسب و در شعن شما و خودشون داشته باشند ، اگر در دسته افرادی هستین که دائم در حال انجام دادن وظایف انها ، یا مورد ضرب و شتم قرار میگیرید ، با راضی کردن والدین تنها به خودتان اسیب میزنید و اسیب زدن به خودتون وظیفه ی دینی شما نیست
دوست عزیز
این که پدر و مادر هم با شما برخورد آزاردهنده ای نداشته باشن وظیفه دینی شونه. کی به فکر شماست اگه خودتون به فکر خودتون نباشید؟؟
میدونستید برخی علما میگن فرزندان هم میتونن والدین رو عاق کنن و این یک طرفه نیست؟؟؟
مادر من فقط با عروس و نوه هاش خوبه و همه جیو برا اونا میخواد و داعم تو خونه گوشه کنایه میزنه ازدواج نکردی کی میاد تو را بگیره و از این قبیل در صورتی هر کی میومد خواستڭاری من بهش بی احترامی میکرد و با رفتار مسخره ش ردشون میکرد پدرم هم یه فرد سادیسمیه که همه ش از نقطه ضعف من سو استفاده میکنه یا با کلماتی مثل مندارم میمیرم یا خودشو به مریضی میزنه در صورتی که چکاپ کامل داد و همه ازمایشاتش خوب بود و لی همه ش از این کلمات استفاده میکنه ترخدا دارم دیوونه میشم کمکم کنین یه راه حلی بهم بگین متشکر
صددرصد
همه چیو دینی میکنن اینام ://
من بابام رو همین پارسال از دست دادم و بابام مامور نیروی انتظامی بود قبلن که همش به ما میگفت نکن، بشین،خطرناکه، بده، اگه حتی دوچرخه سواری کنی تو کوچه، میزنی خودتو میکشی یا به بقیه آسیب میزنی…. اینقدر این حرفا رو میزد که بچه ها رو کنترل کنه و ۳ تا پسرش هیشکدوم تا 20 سالگی درست و حسابی رانندگی و خیلی چیزا رو یادنگرفتن و خودشون مجبور شدن یاد بگیرن. منم یکی از این پسرا هستم.
مامانم چی؟؟ اون از بابام دیوونه تر و خشن تر! همیشه با اقوام خودش میخواد خودشو خوش خنده و مهربون نشون بده ولی وقتی نوبت به بچه هاش میرسه هر چی به دهنش میاد به ما توهین میکنه. همش هم انتظار داره هر چی گفت مث جن حاضر بشیم انجام بدیم! داداشم ۲۷ ساله است باهاش بد حرف میزنه، من ۲۴ ساله م و کلی مقام و رتبه و… دارم، کلی آدم منو به اخلاق سازگارم میشناسن و این که پسر خوبیم ولی مامانم؟ من رو یه بی شعور خنگ نمک نشناس میدونه و هی تکرار میکنه اینا رو…. حتی بچه که بودم چند بار من رو داغ کرد از صورت و شکم و پا و… داغ شدم!! و جالبه میگه من عصبانی بودم، ولی الان وقتی عصبانی میشه با ما بد حرف میزنه ولی با نوه ش همون موقع هم خوب حرف میزنه!!!
انگار حس میکنه چون مامان ما بوده، حق داره هر جور میخواد فحش و بی ادبی کنه به ما!!! ینی یه باور سمی این جوری داره!!
کامل هم حق به جانبن این مامان بابا ها متاسفانه… اصن هم دو کلام انتقاد مناسب و روش بلد نیستن… آخه اهل مطالعه هم نیستن… چی بگه آدم اینا هم سهم رنج ما شدن…
نمیخام قضاوت کنم ما هیچکدوممون در حد قضاوت دیگری نیستیم.ولی شما هرسه پسر بودین و پسر بودن راحت تر از دختر بودنه.چرا؟چون میتونستین بجز درس یه حرفه رو پیش ببرین و بعد از ۲۲سالگی ازشون جدا شین.شاید الانم بگی نمیزاشتن ولی پسرو دختر فرق دارن پسر اونقد تو ۲۰ سالگی جنم داره که برای خودش تصمیم بگیره حتی اگه تهش کارتون خواب بشه.و یه داداش بزرگتر از خودتونم بودم ستاتون باهم قطعا از پسش برمیومدین
🤮🤮
آره
سلام وقت شما بخیر . من 18 سالمه . پدرم خیلی حساس به خیلی چیزها هست . مثلا اگه بخوایم برای ناهار ماست بگشیم حتما باید ماست رو از روی ضرف برداریم و نباید یک جا خالی یک جا کاملا پر باشه ، چون میگه اینجوری ماست آبکی میشه . یا اینکه اگر آبی روی فرش میریزه سریع باید خشک بشه . یا اینکه اگر بخوایم لیوانی چیزی بشوریم حتما باید روی سینک باشه که قطرات آبش بریزه و بعد بزاریم روی پارچه که خشت بشه ، چون میگه اگر همینجوری بزاریم پارچه سنگین میشه و پارچه کلا خیس میشه و از اینجور چیزها . اینجور مورد ها خیلی زیاد هست و روی خیلی از چیزها حساس هست و اگر انجام نشه ، سریع عصبی میشه و با داد و فریاد میرسه و اگر باز هم نشد به کتک میرسه . البته این فقط برای خانواده ما اینجور هست و به اقوام دخالت نمیکنه . ولی بعضی موقع ها هم بجای اینکه بگه سریع با داد و عصبانیت میگه . ولی اگر مادرم چیزی بگه پدرم مخالفت نمیکنه و خب این طبیعی هست ، چون همدیگر رو دوست دارن . این کلا مشخصه که خیلی و بیش از حد منطقی هست و هر کسی ببینه راحت میفهمه کاملا غلط هست . منطق خوبه ولی در کنارش عاطفی هم باید باشه تا بشه عاقلانه . من خیلی از این موضوع به شدت ناراحتم و واقعا داره منو ازیت میکنه و اگر به پدر و مادرم بگم یا عصبی میشن یا یه راه حلی میدن که کاربردی نیست . میشه کمک کنین لطفا ؟
پدر و مادر من آدمای بدین ممنون که این مطلب را گذاشتین
پدر و مادر من هم همینطور
تنها نیستین پدر و مادر من بخصوص پدرم خیل آدکای بدو احمق و بیشعوری هستن اصلا منو درک نمی کنن فقط 2 سال مونده بعد دو سال دیگه 18 سالم میشه و رهاشون می کنم و میرم حتی اگه هر بلایی هم سرشون بیاد دیگه پیششون برنمی گردم
همه شون روانین
پدر و مادر من وقتی عصبانی میشوند با قاشق داغ تخته و … ما را کتک میزنند و من آنها را دوست ندارم من میخواستم با حرف های جالب آنها را از خود دور کنم ولی نمی توانم میدانید چرا ؟
از این مطالب هم خوشم آمد
ھم دردیم ولی دیگه قاشق داعو نیستم
مادر من هم همین طور
دارم ازدست مادرم واوضای که دارم دیونه میشم
سلام من مطهره هستم مامانم اصلا منو دوست نداره ولی من فقط ۱۱سالمه و درد نداشتن مادر دارم
منم وقد طرفداری همو میکنن
سلام متاسفانه درد نداشتن مادر خوب دردی هستش که حداقل من تو سن بیست و پنج سالگی هنوز از این فقدان رنج میبرم
سلام
متاسفیم از رنجی که میبرید
وقتی ترجمه میکنید خواهشاً به مسایل مثل مسایل اقتصادی در کشور عزیز بعضیا ایران هم توجه کنید
سلام
حتما سعی میکنیم این مورد را در نظر بگیریم
منتهی توجه کنیم که ما انتخاب میکنیم که والد شویم و باید مسئولیت آن را با توجه به تمام شرایط پیرامونی بپذیریم
سلام اسم من یسنا هست مامانم خیلی اذیتم میکنه نمیزاره ۱ ساعت با دوستام وقت بگزرونم الکی سرم داد میزنه دارم دیونه میشم
بخدا همینن همه شون مث همن
دقیقا
من 29 سالمه یک بچه دارم
مادرم منو دیوونه کرده حتی وقتی ازش دورم تو خیابانم یا محل کار زنگ میزنه بهم و من توهین میکنه مدام تمام کار های که تو زندگیش برام کرده به روم میکشه پشتم مدام غیبت میکنه از همه چیز زندگیم دارم میفتم
ما جدا زندگی میکنیم اما در حد یک طبقه بالای مادرم، خونه مال پدرم هست و برعکس مادرم همیشه دلی و با عشق برام کار کرده
دلم می خواد یا من بمیرم یا اون چیکار کنم؟
مخصوصا از وقتی ورشکست شدم و سرمایم از دست دادم انگار که بهش دنیا رو دادن با تمام وجود که سعی میکنم ازش دور باشم در کوچک ترین فرصتی که اتفاقی ام منو میبینه ازار هاشو شروع میکنه!
اونقدر منو شکننده و اصبی کرده که داره زندگی زناشویمم ازم میگیره در همین خصوص تصمیم گرفتم که فرزندم و همسرم بطور موقت بفرستم خونه مادر زنم اینا که یکم فشار کم شه روم بتونم سریع تر فرار کنم، تمام تلاششو میکنه نتونم دوباره رو پام وای سم خونرو بره فروش گذاشتم اما یک ساله یک مشتری نمیاد حتی اجاره هم دیگه کسی نمیاد مردم خیلی بی پول شدن نمی دونم چجوری از اینجا فرار کنم
ما از کودکی همیشه جنگ داشتیم همیشه منو میزد و ابراز میکرد که چقدر ازم متنفره و فقط بخاطره من مونده
اوضاع هزار بار وخیم تر شد از وقتی که ازدواج کردم
گویا انتظارش این بوده که من بزرگ شم براش نتیجه بدم اون نتیجه ام این بوده که عین یک نوکر جون بکنم کارتم بدم حضرت خانوم بره خرج کنه!
همه چیز از لحظه اولش خراب کرد به خانواده زنم زنگ میزد پشتم بد گویی میکرد اونا دیگه فهمیدن این چجور ادمیه جوابشو نمیدن بماند که همین مساله چقدر اون اوایل زندگیم برام خجالت بار بود نمی دونید چقدر پشیمونم که قبل از اینکه از اینجا برم ازدواج کردم!
زندگی قبلیش فاجعه بوده تو فقر سیاه زندگی کرده الان شغل حرفه ای داره و یک روز نیست همینو نبره بالا نکوبه تو سره کل خونواده
نمیدونم چیکارش کنم تمام روحیه ام رو از وجودم کشیده بیرون
تو رو خدا توصیه ای کنید بهم بلکم بتونم تا زمانی که دوباره درآمدم خوب شه از پسش بر بیام، اصلا ازش پولی نمیگیرم گه گاهی پدرم داوطلبانه بهم پولی میده و البته پنهونی چون مادرم اتیش به پا میکنه اونقدر جون پدرم خورده که پناه جور مرض داره، خواهرم هنوز خونه اولیه و به مراتب وضع خلقیش خیلی از من بدتره شگرد مادرم اینه که اونقدر توهینت که تو اینه هم جرات نکنی خودت ببینی و زمین گیر شی، هر روز مریض تر از دیروز دارم میشم یک دریا سیگار میکشم اگر نکشم هم در این حد خشمگین میشم که با یک حرف کوچیکش بزنم لحش کنم
اونایی که مادر های خوبی دارید خیلی قدرش بدونید من تمام زندگیم خلاء بی وصف عاطفی داشتم
من 14 سالمه ولی میخوام یک چیزی بگم
مادر من اونقدر بد نیست اما پدرم همیشه بد گویی منو میکنه و درسته مادرم هم همینطور حتی مادرم دوست نداره خودنرو تمیز کنه ظرفا کثیفه یکزره آب میگیره میشوره و… کلا من چندشم میشه قاشقا کثیف همه چیز چرب و…
امیدوارم زندگی خوبی در آیند هداشته باشی اگه واقعا مادرت بده به پدرت قبلش بگو اگه خوبه و بعدش کلا با مادرت قطع رابطه کن گه گاهی به پدرت اگه میخوای زنگ بزن و مادرتو نادیده بگیر اگه واقعا بیشعوره اگه اینجوریه شاید حتی نامادری باشه که احتمالش 1 درصده
برات آرزوی موفقیت میکنم….
چرا بعد از ۲۹ سال بی تفاوتی رو پیش نگرفتین؟شما خودتونم که مطمعنین مشکل داره مادرتون!چرا میزارین حرفاش روتون تاثیر بزاره؟الان فقط و فقط رو کارتون تمرکز کنین اون حل بشه همه چیز درست میشه .متاسفانه منشا ۹۰دصد مشکلات مالیه.بنظرم بجای اینکه فکرتونو اختصاص بدین به یه فرد روانپریش رو شغل و کار تمرکز کنین و وقتتونم گاهی صرف خندهای همسر و فرزنتون کنید و حالتونو با خانواده جدید بسازین انشالا که ازون خونه میرین
بسههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
من ۱۲ سالمه مامان و بابام همش میخوان من برم تیزهوشان ولی من نمیخوام یه عالمه پزشک هستن که تیزهوشان نرفتن ولی مدرک پزشکی دارن مامانم همش از لحاظ روحی منو شکنجه میده میگه بحرف خودت گوش بده میگه تو هیچی نیستی دور خودت یه خط قرمز پر رنگ بکش و اصلا سمت خودت نرو و میگه یه عالمه خاک بریز تو سر خودت و بابام همش منو کتک میزنه با کمر بند من دلم خیلی از پدر مادرم خونه واقعا از لحاظ روحی وجسم خیل آسیب دیدم واقعا دلم از پدر و مادرم خونه💔🫀 هممون درد کشیدیم
منم همینطور دوست عزیز
همش میگن هیچی نمیشی و فلان
همش توسری
بگو شما که ازم میخوان منم خواسته ازتون دارم مثلا ps5
میفهممت
گاهی خودتون روجای یک پدریامادربگذاریدودرک کنیدکه اونهافقط بیمارندوتحملشون کنید
تو جزو ما نیستی
منم مشکل شمارو دارم دوست عزیز
من ۹ سالمه شاید بگید چرا این مطلب رو سرچ کردم
ولی با پدر مادرم بحث می کنم با اونا مخالفت میکنم
میگن از کی اینجوری شدی اعصابم خورده
لطفا بگید چکار کنم
سلام
مشخص است که با توجه به سِنت، فعال و فهیم هستی.
پیشنهاد میکنیم در همین اینترنت که در حال جستجو هستی، بر روی مهارت گفتگو، مهارت شنیدن، مهارت همدلی، مهارت مذاکره و مهارت حل مسئله کار کنی.
ما در مورد تمامش مقاله یا محصول صوتی داریم.
بچه تو الان ده سالته بزار بگم که خیلی خوشبختی
میدونی ما چیا کشیدیم
یک سوال دارم چطوری برای خودم برم تعطیلات حتی من از مدرسه با اتوبوس بر میگردم 30 دقیقه دیرتر نگران میشن میگن چرا دیر اومدی فکر کن که به زور چطوری تابستون نرم همین شهری که میرن که شهر زندگی بچگی خودشونه که مادربزرگ هام هم اونجان همون گناباد آب و هوای مزخرفی داره اینقدر گرمه که بدن من با اونجا نمیسازه پوست لبم خشک میشه و خیلی تشنه میشم
من پدرم خیلی بد اخلاق مامانمم همین طور الان ی مدتی نمیزازن از خونه برم بیرون دارن روانیم میکنن تحملشون برام خیلی سخت شده
هیعییییییییییییییییییییییییی
سلام منم مثل همه ی شما دیوونه شدم نه از دست مادرم ای کاش از دست مادرم دیوونه میشدم از ته قلبم بهتون میگم که مادرتون هر چقدر بد باشه قدرشو بدونین این مادر هم یه روز سرش به سنگ میخوره همیشه بچه ها خواطره های تلخ رو تو زهنشون میمونه مثل خود من دوستان مادر بهترین نعمتی هست که خدا میتونه به بنش بده میدونم بعضیاتون از دست مادرواتون عذیت میشین ولی یه روز هم خودتون و هم مادرتون پشیمون میشه بی مادری خیلی سخته من مادرم خیلی بد بود ولی الان انقدر افسوس میخورم چون عذابشو کشیدم دارم بهتون میگم م
امن مامانم جلو دوستام و دوست صمیمیت گفت میمون پشو بریم
سلام
من پدرم دیواااااانم کرد
فقط دنباال ی نشونس ک بگه من ی فساد دارم یا دارم کار بدی میکنم در حالی ک این فکرش درست نیست بی دلیل سریع عصبی میشه هرچیم میگمش محل نمیزاره حرف خودشو میزنه من فقط ۱۵سالمههه
متاسفیم از احساسات ناخوشایندی که تجربه میکنید.
سلام من ۱۳ سالمه من هیچ رفیقی ندارم میگن پاک ترین چهره
چهره ای است که با اشک شسته بسه الا صورت من دیگه پوستی از
تمیزی روش نمونده میدونی چرا چون هیچکس درکم نمیکنه
بعضی وقت ها بدونه دلیل گریم میگیره اما هیچ وقت در اجتماع
گریه نمیکنم
بخدا همه همینن
من همشونو دوست دارم ولی هیچ کدومشون درک نمیکنند دارند چ بلای با کارارفتاراشون سرم میارن اعصاب چن سال پیشو ندارم پشتوانه ندارم نمیتونم حرف بزنم تا حرف بزنم حرف ب جاهای دیگ کشیده میشه بحث و نهایتا اخرش دعو ا دادو بیدادمنم انسانم دیگ نمیکشم خودم تا الان جنگیدم تا ب اینجا برسم جنگیدم تا بتونم درست زندگی کنم ولی اعصاب آروم ندارم گاهیی هیچی تو ذهنم نمیمونه فراموشی گرفتم حافظه گذشتمو ندارم ی دختر22ساله انصاف نیس این همه ضعف اعصاب کاش خودم لال میشدم برا لحظه ایی ی شخص درونم میتونست بجای من حرف بزنه توضیح بده منظورموولی هر روشیو رفتم بسته بود ب روم تا الان جنگیدن با تک تک اعضای خانواده تا بتونم خیلی چیزارو حذف کنم و تا روزی ک زندم این کارو میکنم من درست بودنو یاد گرفتم و اینک انسان تغییر میکنه اگ خودش بخواد مال من نمیخوان فقط چون کوچیکم باید حرف حرف اونا باشه همه مامان باباها ان شاءاللّه سالم عالی باوشند تا بچه هاشون عذاب نکشند
و من 14 ساله ک وضعم از اینم بدتره
نه بهشت زیر پای مادر است و نه جهنم، هیچ چیز زیر پای مادر نیست. هیچ چیز. او هم یک انسان است. انسانی که صرفا خواسته یا ناخواسته بچه دار شده است.
یک مادر نمی تواند قدیس باشد، خالی از عیب باشد و در همه حال قابل پرستش ! او ممکن است هیچ چیز از فرزندپروری نداند، ممکن است در تربیت فرزندش بسیار کوتاهی کند، ممکن است عشق و محبت دادن را اصلا بلد نباشد. ممکن است حتی یک بیمار روانی باشد !
فرزندان نمی توانند پیوسته به والدین خود نیکی کنند. به دنیا آوردن ما، لطفی در حقمان نبوده که اکنون منتی باشد. یک رابطه ی همراه با احترام باید دوطرفه باشد. اگر والدی از فرزندش احترام می خواهد، ابتدا خودش (به عنوان یک الگو) باید به فرزندش احترام بگذارد، درغیراین صورت آن فرزند “احترام” را از کجا یاد بگیرد؟
“بت سازی” از والدین، عملا اجازه ی هر گونه اعتراض و زیر سوال بردن رفتارهای آنها را از فرزندان سلب می کند و اگر هم اعتراضی باشد همراه با احساس گناه شدید است. احساس گناهی که گویی والدین هم از آن آگاه هستند و با سوء استفاده از آن سعی می کنند فرزندان را غیرمستقیم کنترل کنند. با دادن احساس گناه کاذب بیشتر به فرزندان از طریق رفتارهای مظلوم نمایانه و خودتخریبگر.
نتیجه چنین احساس گناهی اغلب سکوت و تسلیم شدن در مقابل والدین و تن دادن به خواسته ها و انتظارات آنهاست. همینطور سرکوب خشم و نفرت ناشی از انتقادها، سرزنش ها، تحقیرها و زروگویی های آنها. حاصل تحمل این درماندگی و تعارضات حل نشده با والدین هم زمینه ساز بیشتر مشکلات ذهنی و اختلالات روانی در بزرگسالی خواهد بود.
در نتیجه به جای چنین تقدس سازی هایی، نیاز است که “خاکستری” بودن والدین برای فرزندان از همان سنین پایین روشن شود.
—————–
این متن رو از پیج آقای سینا فروزان نسب (instagram.com/psychology_existential) براتون کامنت گذاشتم. شاید یک تاثیر خوبی براتون داشت. برای من که تاثیر خوبی داشت.
همچنین بهتون پیسنهاد میکنم کتاب “والدین سمی” از خانم “سوزان فوروارد” رو مطالعه کنید.
ممنونیم از به اشتراک گذاشتن این متن…
حرف دل خیلیها بود
درسته
درسته راست میگین
ماشالا… چ فهمیده و قشنگ! با وجود اینکه متن خودت نبود، بازم خیلی قشنگ بود!
راستی من 15 سالمه و انتخاب رشته دارم من شاگرد نمونه کلاس هستم از دید معلم ها ولی با این اوضاع داره درسم به فنا میره و پدرم براش مهم نیست ولی من به حدی رسیدم که ناخودآگاه گریه یا خنده میکنم و وقتی بیدار میشم یا بالشتم از گریه خیس شده یا شب ها کابوس میبینم
دیشب مامانم بامن قهر کرده و باها لج میکنه نمی دونم مامانم با من آشتی میکنه یا نه تاآخر عمرم کینه به دل میگره .
واقعن رفتار با کودک توی جامعه ی ما هنوز وجود نداره
من ۱۱ سالمه
من دارم روانی میشم
روزی ۷ بار مامان و بابام منو میزنن
اخه من دیگه چکار کنم؟
فکر کردن همه چیزو باید کنترل کنن
اخه به شما چه ربطی داره لعنتیا
سلام مامان من منو میزنه دیوونه شدددددددم تازه اگر گوشیمو بگیرم دعوام میکنه تهمت بهم میزنه داد میزنه بی خودی
کاش پدرم برگرده به حق صاحب الزمان،برگرده تا هر ثانیه کف پاهاش رو ببوسم🖤همون پدر بداخلاقِ دوست داشتنی که قدرش رو نمیدونستم😔🖤برگرد پدرم دردت به جونم دلم برات یک ذره شده
سلام تورو خدا کمکم کنید خیلی حرف دارم نمیشه گف من مادرمو دوس دارم ولی پدرم فک نکنم جدیدا با پدرم بحث کردم باهاش قحبت نمیکنم ولی نمیدونم چرت اینقد اعصابم بخم ریختست حالم خوب نیس مادرم باهم صحبت نمکنه خونم نمیاد من هیچ بی احترامی موقع بحت نکردم فقط نتراحت شدم زدم بیرون ولی نمیدگنم چرت ماورم این طور میکنه میدونه تقصیر پدرمه ولی. تورو خدا کمک کنید نمیدونم چ کار کنم
سلام، پیشنهاد میکنیم با یک مشاوره یا روانشناس در این باره مشورت کنید.
خسته شدم از این وضعیت نمیزارن حتی ۱۰ دیقه با دوستام برم بیرون اونا واسه خوشحال کردن من هیچ کاری نمیکنن یه چیزی برام میخرن هزار بار میزنن تو سرم ما برات اینو خریدیم ما فلان کردیم برات
واقعا پدر و مادری که زندگی بچه هاشون رو با خواسته های خودشون پیش میبرن استعداد های بچه ها راحت از بین میره و بچه ها نسبت به اونا دلسرد میشن و واقعا حس پدر و مادر خوب داشتن براشون یه ارزو میمونه
خوشبختانه جایی پیدا شد حال شوربختان را بازگو کند
در و مادر تاز مانی که زنده اند قدرشون نمی دونیم وقتی که مردند جای خالی شود احساس می کنیم.
چرت وپرت بافتی،هرکسی خوب بودبایدبهش،خوبی کردهرکس هم شربودبایدواسش شرشدماکه التماس نکردیم فرزندآدمهای روانی بشیم پس اینکه پاشومیخوری ودستشومیخوری و…ایناچرندیاته جواب خوبی باخوبی وجواب بدی بابدی بایدداد
کامنتای بقیه رو خوندم فهمیدم تنها نیستم:)))
منم مشکلم مثه شماهاس شایدم بدتر
از شانس بدم توی خانواده مذهبی به دنیا اومدم که فقط و فقط به فکر عقاید غلط خودشونن و عاطفه ای خرج بچشون نمیکنن
من یادمه دبستان که بودم اگه نمراتم از خیلی خوب به خوب تغییر میکرد مامانم شلاقم میزد.بابامم هیچی نمیگفت
بزرگتر که شدم ازشون بدم اومد چون دست روی هرچیزی گذاشتم توی سرم زدن و گفتن خفه شو ولی ازون ور ادعاشون میشه ما واسه بچه هامون همه چیزو محیا کردیم و توی ناز و نعمتن
تنها رفیق و دوست صمیمی ای که دارم رو میخان ازم بگیرن و مجبووورم میکنن که باهاش کات کنم چون موهاش بیرونه و هیچ عیب دیگه ای غیر ازین نداره و ازین بابت دارم دیوونه میشم
نمیزارن به سلیقه خودم لباس بپوشم یا رفتار بکنم و خلاصه خیلی چیزای دیگه که حوصله ندارم بنویسم
دیگه دارم میبرم ازین زندگی هرچی به خودم گفتم عیب نداره درست میشه ولی بدتر و بدتر شد
همش افکار خودکشی میاد تو ذهنم و روشای مختلف رو تو ذهنم امتحان میکنم و خودمو صدبار میکشم
وقتی حتی به اختیار خودم نمیتونم نفس بکشم و تنها دلخوشیای کوچیک زندگیمو که حق همه س رو دارن ازم میگیرن واسه چی زندگی کنم؟
منم تو یه خوانواده ی مذهبی به دنیا اومدم ولی چون پسرم زیاد از این موضوع رنج نمیبرم ولی تو بقیه چیزا موافقم
بهشون بگو برن پیش مشاور
میفهمم که چقدر سخته برات گذروندن این شرایط و یه بخش بزرگیش واقعیت زندگیته و شاید خیلی کاری براش نشه کرد، اما حال تورو چرا میشه براش کاری کرد، و اگر فکرای آسیب رسوندن به خودت رو داری هرچی زودتر باید با یه متخصص راجع بهش حرف بزنی، این خیلی مهمه (این پیام توسط دل آٰرام واعظی نژاد، درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
دلم از هر چی پدر مادره سیاه شد ازشون متنفرمممممم
مامان من دیوونس بابامم همش به حرفش گوش میده
وقتی میگن دوونس الکی نمیگم به معنای واقعی کلمه دیوونس
نمیدونم چیکار کنم دست از سرم بر داره انگار اسیر گرفته
بچه ها 28سالم وهنوز دارم از پدر و مادری که هیچ درکی از احساسات نبردن رنج می برم.مطصفانه این جاهی هستش که ما نا خواسته افتادیم توش و راه فراری وجود نداره
من تنها چیزی که میتونم خودمو باهاش شاد کنم چند تا ویدیو از یوتیوبر هاست مخصوصا سم اسنو
من هنوز بچه ام ، دارم میرم کلاس هفتم و اونقدرا هم وضعم مثل شما بد نیست ، خیلیاتون از من بدترین و امیدوارم که مشکلاتتون حل بشن ، من تیر امسال ازمون تیزهوشان دادم و قبول نشدم ، وقتی گریه کردنم سر این موضوع تموم شد مامانم شروع کرد به تو هیچی نمیشی تنها راه پیشرفت تو این خانواده درسه ، چه گوری میخوای بری الان درس بخونی ، میدونم نهم هم قبول نمیشی ، این دوستای اشغال چین دور خودت جمع کردی ، تازه همه ی اینا دقیقا روزی که به بلوغ رسیدم ، فکرشو بکنید
همیشه میرم تو این سایتا و مطالب رفتار با نوجوان ها رو میخونم ، فکرشو میکنم که چند نفر مثل من خودشون میرن تو سایت اینا رو بخونن
به جای اینکه اونا با من با ارامش حرف بزنن ، منم که با ارامش باید نفس عمیق بکشم و تو اتاقم تنها گریه کنم ، خواهرم تیزهوشان رفته و الانم پزشکی تهران میخونه ، ولی من مثل اون نیستم اصلا در خودم نمیبینم که همچین جایی برسم ، الان هم میخوان بزارنم مدرسه دولتی
مامان بابای من خیلی باهام بدن اصلا به من آزادی نمیدن حتی نمیتونم برم از سوپر مارکتمون خرید کنم حتما باید با خودشون برم اصلا نمیزارم من با دوستام برم بیرون واقعاً دیگه از کارهاشون خسته شدم همش به من سخت میگرن حتی به لباس پوشیدنمن گیر میدن اصلا براشون نظر من مهم نیست فقط هر کاری دلشون میخواد با هام میکنن حتی به علایق من احترام نمیزارن اصلا از من خودشون نمیاد من حتما هرجا میرن باید باهاشون برم ولی من دوست ندارم برم ولی مجبورم میکنم مثل یه عروسکم که اونا عروسک گردانمن الانم دارم گریه میکنم دیگه خسته شدم
میدونی دلیل نمیشه چون هفت نسل اونور ترت دکتر مهندس بودن توام باشی.تازه اول راهی و زیاد مونده تا ایندتو بسازی اونم نه با حرف و توسری زدن کسایی ک درک ندارن بلکه قراره با استعداد و علاقه خودت ایندتو بسازی .خاهرت پزشکیه؟خب علاقش اون بوده قرار نیس تو مثل یه دم بیوفتی پشت سرش راه اونو بری بگرد دنبال استعدادت و گوشاتو کیپ کن.بیتفاوتیو از الان یاد بگیر دوست من.با خودت رفیق باش یه رفیق دلسوزو مهربون
دقیقا درست میگی، تو مثل اون نیستی، نه اینکه بد باشه یا خوب، فقط تو متفاوتی، باید خواستههای خودت رو پیدا کنی، اینکه اونا چی میگن و چی میخوان یه سمت ماجراست اینکه تو چی میخوای سمت مهم ماجراست، میدونی خواسته هات تو زندگی چیه؟ (این پیام توسط دل آرام واعظی نژآد/ درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
من خسته شدم از دست هر دوشون فقط ابجی کوچیکمو دوس دارن همش منو تحت فشار میزارن و اذیت میکنن منم تو اتاق خودمو حبس میکنم الان2 ساله افسردگی شدید گرفتم از دستشون و حتی جرئت ندارم بهشون بگم یکی از اونیکی بد تر حالا شاید بابام یکم خوب باشه ولی مامانم اصلا یکارایی میکنه میخام دیگه بمیرم بابامم یکاریی باهام کرد که منو کشت من دیگه نمیتونم لطفا کمک کنید باهاشون چیکار کنم
حتما تو این چند وقت با همه سختیا خیلی تلاش کردی برای رسیدن به هدفت و این خیلی ارزشمنده چون نشون میده تو آدم تلاشگری هستی ، چیزی که تجربه میکنی احتیاج به صحبت کردن و حل کردن داره و قطعا چطوری صحبت کردنش خیلی مهمه
یه متخصص میتونه به تو رابطهات با مادر پدرت کمک کنه. (این پیام توسط دل آرام واعظی نژآد/ درمانگر نوجوان کلینیک چمان نوشته شده)
من مامانم و بابام اسن درکم نمیکنن من با دوستم 5 دقیقه حرف میزنم میگن از صبح تا شب زر میزنی برو گمشو درستو بخون پدرسگ و مامنم منو میزنه
بابای من منو اذیت میکنه یا مامان و خواهرم مثل چی خوب رفتار میکنه تا منو میبینه اصبانی میشه من چیکار کنم چجوری باهاش رفتار کنم که بترسه یذره با من مث آدم رفتار کنه :)))))))
مامان من هم هر وقت منو ميبينه عصباني ميشه راه هاي زيادي امتحان کردم تا با من خوب رفتار کنه ولي واقعا هيچ کدوم از راه کار ها جوتبي به من ندادند امروز بعد از خوندن اين متن متوجه شدم واقعا نبايد وقتمونو روي درست کردم افرادي بزارند که هيچ درکي از عاطفه و احساس ندارند اونا فکر ميکنند ما نميخوايم خوب باشيم ما نميخوايم توي همه چي بدرخشيم ژدر مادر هاي عزيز باور کنيد ما هم ميخوايم ما هم داريم تمام سعيمونو ميکنيم ميدونم که اين نسل ما خيلي اذيت شد اميد وارم بچه هاي نسل ما خوب بزرگ شوند چون ژدر مادر هايي مثل ما دارند سعي کنيم ما انها را درک کنيم
سلام من ۱۱سالمه مامانم میگه من تورو دوست ندارم با خواهر برادرهایم رفتار خیلی خوبی دارد اما من رو دوست ندارد هرکاری کردم بامن رفتارش خوب نشد
ببین گلم، الان شما بخش خیلی کمی از مشکلاتتو گفتی. شما فقط گفتی مادرت بین شما و خواهر برادر هات فرق میذاره. خیلییییییی شرایط دیگه ای رو نگفتی! مثلا اینکه خواهر برادراتون و مادرتون چند سالشونه؟ پدرتون هم مثل مادرتونه؟ آیا می تونی از پدر حمایت بگیری؟ وضع مالی خانوادهتون چطوره، و…..
اگر تواناییش رو داری، برو پیش یه مشاور، یا اگر ممکنه، مادرتون رو هم با خودت ببر. مشاور احتمالا بتونه ریشه این مشکلات رو پیدا و از بین ببره. اگر هم نمی تونی بری، شرایطت رو با جزئیات زیاد بنویس که اگر کسی خواست کمکت کنه، بتونه یه نسخه کامل واست بپیچه. می تونی دنبال مشاوره آنلاین رایگان هم بگردی، ولی خب احتمالا کادرشون تجربه کمتری دارن.
با خوندن کامنتا هم دلم شکست هم یکماحساس تنها نبودن گرفتم
اینکه تمام آرزوهات و لبخندها زیر پای کسایی که سالهای ارزهاشونو خاک کردن خیلی زجر آوره واسه تک تک کسایی که همچینچیزیو سرچکردن تا شاید راهی جلو پاشونگذاشته شه تا یکم فقط یکم قشنگ زندگی کنن
کسایی که فقطقضاوتت میکنن شخصیتتو خورد میکنن
کاش میشد یجوری اینزندگیتموممیشد
باتمامآرزهای خاک خوردم بازمدیگهتوان ادامه دادنندارم
ما ها واسه ادامه دادنزیادی خسته ایم :)))
خیلی عالی بود
خوشحالیم که براتون مفید بوده.
مادر پدر من خیلی وحشین مخصوصا بابام
با سلام و عرض خسته نباشید . من یه دختر 18 ساله و تک فرزندم . با اینکه میدونم پدر و مادرم دوستم دارند ولی گاهی اوقات نسبت به علاقه شون به خودم دچار تردید میشم . پدرم بیشتر وقت ها با حرف هاش منو آزار میده ، باهام بلند صحبت میکنه و هر دفعه هم بلا استثناء منو مقصر میدونه . مادرم هم به این بهانه که بابات باهات شوخی میکنه و چون بزرگتره باید احترامش رو حفظ کنی ، هر دفعه طرفدار بابامه. نمیدونم چکار کنم این اوضاع اذیتم میکنه .. مگه میشه حتی یه بار هم حق با من نباشه ؟! گاهی اوقات فکر میکنم دیگه هیچکدومشون منو نمیخوان و براشون خسته کننده شدم .. در حالیکه بیشتر وقت ها بابام بی مقدمه اون حرف ناراحت کننده رو به من میزنه !! ازن طرفی هم خودم نمیخوام بیش از حد احترامشون از بین بره . لطفا کمکم کنید .
همیشه حس میکنم تقصیر منه ناراحت میشم ازینکه نمیتونم بهتون کمکی بکنم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که پدرومادر های ما با عقاید مزخرف و زورگویی و نبود آگاهی بزرگ شدن کاری که همش تکرار بشه در نظر عادی میاد اصلن باهاشون بحث نکنین چون وضعیت بدتر میشه سعی کنید سرد رفتار کنید ازشون دوری کنید میدونم خیلی سخته ولی راه های دیگه برا افرادی ک منطقی نیستن جوابگو نیست اغلب افراد دیگه میگن فلان کارو کن اونا وقتی کارسازه که طرف منطقی باشه تنها چاره ای که داریم اینه که با درس خودمونو ازین منجلاب های زندگیمون بیرون بکشیم یا یه حرفه یاد بگیریم وقتی که حس میکنید دارید ناراحت میشید و فکرتون ب بیراهه کشیده میشه کتاب بخونید نزارید افکار سمی بهتون غلبه کنن من این اشتباهو کردم دوستان خواهشم ازتون اینه اشتباه منو نکنین بجای اینکه وقت باارزشتون تلف کنین یه حرفه یاد بگیرین مهم نیست چندسالتونه هرچی زودتر شروع کنید براتون بهتره
سلام .
من خیلی زجرمیکشم و صدالبت ک الان ۱۶ سالمه و تمام زجرهایی ک میکشم از پدرومادرم هست دیگ هیچ حس عاطفی بهشون ندارم وقتی ی کاری رو واسم انجام میدن میزنن توی سرم و هزار بار میگن ما اینکارو کردیم اون کارو کردیم .
مادرمم ک همش درحال تهمت و اذیت و کینه و بی جنبه هست .
کلا میخان ک زندگیم تحت کنترل اونا باشع .
اما من هرگز دیگ مث قبل بهشون رو نمیدم و دیگ حرفاشون برام مهم نیس
خیلی ممنون از مقاله زیبا و با درکتون
من این تو ام ولی سرج کردم چجوری بکشم مامانموچ
با سلام
دوستای عزیزم همه ما ی جورایی اختلاف عقیده و نظر با پدر و مادرهامون داریم – یاید سعبی کنیم از بکار بردن حرفهای منفی و نا امید کننده دوری کنیم و هر آرزوهای خوب و حرفهای مثبت در موردشون بزنیم خیلی موثره
سلام من ۲۳ سالمه ولی اختیار هیچیم و ندارم چون همه اختیارات پدر و مادرم از من گرفتن
مادر من خیلی بده
اخی نازی طاها عزیزم بزرگ میشی و ی روز خرید کفش برات نقل و نبات میشه سعی کن همیشه حرفای بد رو نادیده بگیری و ارزش درونی خودت رو بدون
پدر من خیلی بده درواقع روانیه حالم دیگ داره بهم میخوره همش با من و مادرم دعوا داره هیچجوره هم نمیشه از دستش در رفت میشه ی راهکار بدید
سلام من ۲۳ سالمه ولی اختیار هیچیم و ندارم چون همه اختیارات پدر و مادرم از من گرفتن
سلام پسرم 17. من همین مشکلو داشتم تنها راهش اینه تو موقعیت خوبی باهاشون منظقی صحبت کنی مثلا من دیگه بچه نیستم دوست دارم با رفیقام بیرون باشم و و و ( البته اگه پدر و مادر منطقی باشن) سعی کنین خودتو بزرگ نشون بدین مثل تعمیر کردن لوازم یا رانندگی و یا مثلا تو مهمونی جایی بحثی رو باز کنید . کارهای خودتون رو به خودتون واگذار کنید و کار های دیگه… که نشون بده از سن بچگی خارج شدید.
موفق باشید یاعلی
تشکر
ای کاش می تونستم تک تکتون رو بغل کنم، یکی دوتا بوس آبدار بهتون بدم و بگم یکم دیگه تحمل کن، درست میشه. از صمیم قلب می خوام به تک تکتون کمک کنم، اما بیشتر از این کاری از دستم بر نمیاد. شما می تونید!
اشتباه ما ها این بوده که
توقعات ناسالم والدینمون باعث شده از کار نیکمون به بدی بازخورد بگیریم و
فکر کنیم وظیفمون راضی کردنشونه
در حالی که راضی کردن در پیوند زناشویی والدین مربوط میشه و یا سبک فکری مناسب خودشون را باید پیدا کنند و بر عهده فرزند نیست
پس بذارید ناراضی و ترسناک بمونند
ما فقط می تونیم کار نیک کنیم در حدی که گرفتارشون نشیم و آزاد باشیم
داداش دمت گرم از راهکارات خیلی کمک کرد قبلا خودمون پیش یه روانشناس بالینی هم رفتیم ولی بازم تاثیر نداست و این پدر مادرو هیچ کاری نمیشه کرد چون خودشون هنوز درست تربیت نشدن که میخوان مارو تربیت کنن
واقعا دلم واسه همتون می سوزه. پدر مادر من فوق العاده اند.
می گن نمرتخوب شه واست فلان چیز رو می گیریم و واقعا با من خیلی خوب برخورد می کنند.
فقط روی یه سری مسائل حساسند دیگه. مثل همه ی مامانا. مثلا روی دیر رسیدن به خونه از مدرسه.
من درسم تو مدرسه رتبه یکه. اعتراف می کنم اگه مامان بابام نبودند عمرا درسم خوب می شد
مادرم واقعا به من خیلی کمک می کنه و پدرم هر چیز منطقی ای بگم برام می خره. خدا رو شکر می کنم…
برای من انقدر احمقن همه جا طرفداری هم میکنن لطن یه راه کاری بهم نشون بدید دیونن عقل کولا همه جا وقد بلد ادمو حرص بدن وقد اونا باید حرف بزنن انقدر طرفداری همو کردن مثلن هم شدن داداشم رو از من جدا کردن
سال پیش یکی از فامیلامون منو ب زور بوسید به مامانم گفتم ….
اصلا هیچ کاری نکرد …انتظار داشتم حد اقل دیگه با طرف حرف نزنه
پشتمو خالی کرد
حس میکنه من بهش دروغ میگم میگه نه بابا خواب دیدی اون پسر خوبیه:/….
تهدیدم کرد ب بابام چیزی نگم ک خون بپا نشه مجبورم کرد حتی بعضی وقتا باهاش حرف بزنم تو جمع که کسی شک نکنه ابروش جلو فامیلاش …بره بنظرتون این مادره ….باورم نمیشد فک میکردم اگه یروز همچین بلایی سرم بیاد مادرم هوامو داره اصلا باورم نمیشه
من همین تازه هم با پدرم برخورد کردم بی دلیل بخاطر اینکه رفته بودم خرید یه چیزی رو نخریده بودم منو مسخره کرد و فحشم داد و الان میخواد گوشیمو ازم ببره من افسردگی گرفتم ولی به هیچکس نمیگم💔