ترومای روانی یا ضربهی روانی، تجربهای عمیق و پیچیده است که به طور چشمگیری بر مغز، ذهن و جسم فرد تأثیر میگذارد. تمایز اصلی آن از استرس معمول در این است که برخلاف موقعیتهای ناخوشایندی که با پایان یافتن رویداد خاتمه مییابند، مشکل تروما در این است که حتی پس از اتمام رویداد، بدن همچنان آن را بازتجربه میکند.
دکتر بسل ون در کولک، روانپزشک و عصبشناس برجستهای که حدود ۵۰ سال به مطالعه ترومای روانی پرداخته و مؤلف کتاب پرفروش “بدن فراموش نمیکند” است، توضیح میدهد که تروما زمانی رخ میدهد که رویدادی چنان طاقتفرسا و غافلگیرکننده برای فرد اتفاق میافتد که هیچ راهی برای جلوگیری از پیامدهای اجتنابناپذیر آن وجود ندارد.
در چنین شرایطی، مغز بقای اولیه به طور خودکار رویداد را خطرناک تفسیر کرده و منجر به واکنشهای خودکار جنگیدن/گریختن (Fight/Flight) یا انجماد (Collapse) میشود؛ در ادامهی این مقاله از مجله کلینیک روانشناسی چمان بیشتر به این مورد خواهیم پرداخت.
پیامدهای ترومای روانی چیست؟
خود ترومای روانی صرفاً رویداد نیست، بلکه پاسخ فرد به آن است. یک عامل کاهنده مهم در جلوگیری از تبدیل شدن یک رویداد به ضربهی روانی، حضور یک فرد حمایتی در آن زمان است، زیرا روابط سالم به حفظ یک پایه امنیتی کمک میکنند. در گذشته تروما پدیدهای نادر تلقی میشد، اما امروزه به صورت یک مورد بسیار شایع درک میشود.
نشانهها و پیامدهای تروما گسترده بوده و به روشهای گوناگونی خود را بروز میدهند؛ در ادامه با تاکید بر سه حیطهی ۱-اثرات فیزیکی و فیزیولوژیکی پایدار، ۲- تغییرات در عملکرد مغز، ۳- نمودهای عاطفی، روانی و رفتاری به نشانههای ضربهی روانی میپردازیم:
۱. اثرات فیزیکی و فیزیولوژیکی پایدار:
- تحریک پذیری: بدن به محرکهای خفیف نیز واکنشهای شدید نشان میدهد، گویی زندگی در خطر است. نمونههایی از این موارد شامل رانندگی پرخطر، تحریکپذیری بالا در محیطهایی مانند سوپرمارکت، یا دشواری در تحمل رفتارهای نامناسب اعضای خانواده است.
- هشدار دائمی: بخش بقای مغز، که گاهی اوقات “مغز سوسک” نامیده میشود، حتی پس از پایان رویداد، پیوسته پیامهای “در خطر هستم” را ارسال میکند.
- تنظیم مجدد سیستم هشدار مغز: سیستم هشدار مغز که مسئول شناسایی تهدیدها و فعالسازی واکنش استرس است، دچار اختلال در عملکرد طبیعی خود شده و حساسیت آن افزایش یافته است. در نتیجه، مغز برخی محرکها را بهاشتباه بهعنوان تهدید تلقی میکند، حتی اگر آنها در واقعیت خطرناک نباشند. این فرآیند منجر به افزایش ترشح هورمونهای استرسزا مانند کورتیزول بیش از حد معمول میشود.
- اختلال در فیلتراسیون اطلاعات: تغییراتی در سیستمی که اطلاعات مرتبط را از نامرتبط جدا میکند، ایجاد میشود که میتواند منجر به اضافه بار حسی گردد، زیرا تالاموس (فیلتر مغز) ممکن است از کار بیفتد.
- تأثیر بر حس زیستن: تروما بر ناحیهای از مغز که مسئول انتقال حس فیزیکی و تجسمیافته “زنده بودن” است، تأثیر منفی میگذارد.
- علائم فیزیکی: دفاع مداوم بدن در برابر تهدیدی در گذشته میتواند منجر به طیف وسیعی از علائم فیزیکی از جمله فیبرومیالژیا، خستگی مزمن، بیماریهای خودایمنی، درد مزمن کمر و گردن، میگرن و مشکلات گوارشی شود.
- ناهنجاریهای ایمونولوژیک و غدد درونریز: ناهنجاریهایی در سیستم ایمنی و غدد درونریز رخ میدهد که سلامت فیزیکی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و گاهی ماندگاری بیشتری نسبت به مشکلات روانی دارند.
۲. تغییرات در عملکرد مغز:
- تأثیر بر قشر پیشپیشانی: مغز منطقی (قشر پیشپیشانی) تحت تأثیر قرار میگیرد و منجر به دشواری در تفکر، یادگیری و درک دیدگاههای دیگران میشود.
- واکنشهای مغز هیجانی: مغز هیجانی (ناحیه لیمبیک) خود را با واکنشهای فیزیکی مانند دلپیچه، تپش قلب و تنفس سطحی نشان میدهد. ممکن است نیمکره راست مغز به گونهای واکنش نشان دهد که گویی رویداد تروماتیک در حال حاضر در حال وقوع است، در حالی که نیمکره چپ (مسئول زبان و مفهومسازی) به خوبی عمل نمیکند.
- خاموش شدن ناحیه بروکا: ناحیه بروکا، مرکز گفتار، میتواند در طول فلشبکها از کار بیفتد و منجر به “وحشت بیکلام” شود که بیان افکار و احساسات را برای فرد بسیار دشوار میکند.
- تصاویر و فلشبکهای آزاردهنده: به دلیل فعال شدن قشر بینایی (ناحیه ۱۹ برودمن)، تصاویر آزاردهنده و فلشبکها ممکن است رخ دهند و فرد را به این حس برسانند که تروما در حال تکرار است.
۳. نمودهای عاطفی، روانی و رفتاری:
- طغیان یا انزوا: افراد ممکن است به سرعت عصبانی شوند (“از کوره در بروند”) یا به کلی منزوی شوند (“قفل کنند”) و ارتباط با آنها دشوار گردد.
- احساس ناامنی جسمی: اغلب در بدنهایی زندگی میکنند که احساس امنیت اساسی در آنها وجود ندارد.
- شرم غالب: حس شدید شرم میتواند به هیجان غالب تبدیل شود و منجر به دغدغه پنهان کردن حقیقت گردد.
- احساس عدم کنترل و آسیبپذیری: ممکن است احساس کنند کنترل امور را از دست دادهاند، از هسته وجودی خود آسیب دیدهاند.
- اجبار به تکرار تروما: تروما میتواند منجر به اجبار به تکرار یا بازآفرینی تجربیات تروماتیک شود، گاهی اوقات فرد به دنبال موقعیتهای خطرناک میگردد، یا در زمانهایی که تحت فشار نیست، احساس مبهمی از پوچی و بیحوصلگی دارد.
- از دست دادن خودآگاهی: از دست دادن خودآگاهی میتواند رخ دهد و منجر به ناتوانی در تشخیص احساسات یا حتی شناخت خود در آینه شود.
- دشواری در تجربه لذت: مشکل در احساس لذت، شهوانیت و شادی یک مسئله اساسی است.
- کمبود خود مراقبتی و قربانی شدن مکرر: اغلب فقدان خودمراقبتی و نرخ بالاتری از قربانی شدن مجدد، مشاهده میشود.
- تلاشهای ناسازگار برای آرامش: افراد ممکن است به تلاشهای ناسازگار برای آرامشبخشی به خود (مانند تکان خوردن، خودارضایی اجباری) یا خودآزاری عادتی روی آورند.
- نفرت از خود، درماندگی و بیارزشی مزمن: نفرت از خود مزمن، درماندگی و بیارزشی مکرراً دیده میشوند.
- بیاعتمادی و مقاومت در روابط: ممکن است بیاعتمادی شدید و پایدار، نافرمانی، یا فقدان رفتار متقابل در روابط را از خود نشان دهند.
- فلشبکهای شناختی: فلشبکهای شناختی (افکار غیرمنطقی) رایج هستند، که در آنها افکار گذشته از زمان تروما تحت استرس دوباره فعال میشوند.
- ناتوانی در شروع و حفظ رفتارهای هدفمند: ناتوانی در شروع یا حفظ رفتارهای هدفمند میتواند عملکرد روزانه را تحت تأثیر قرار دهد.
- همبستگی با مسائل اجتماعی: تأثیرات مسائل اجتماعی مانند فقر، نژادپرستی و بیکاری نیز در بروز و تشدید تروما نقش دارند و با آن درهمتنیدهاند.
چه کسانی بیشتر به ترومای روانی دچار میشوند؟
بر اساس منابع ارائه شده، نمیتوان گفت همه افراد دچار تروما میشوند. در حالی که تروما یک مسئله بهداشت عمومی بسیار گسترده است و میتواند برای هر کسی اتفاق بیفتد، از جمله “ما و دوستانمان” ، این بدان معنا نیست که هر فردی که تجربیات دشوار را پشت سر میگذارد، لزوماً به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) یا ترومای مزمن مبتلا میشود. نکات کلیدی در این زمینه عبارتند از:
-تروما فراگیر است اما جهانی نیست
تروما تنها به سربازان جنگی یا پناهندگان محدود نمیشود و میتواند در زندگی روزمره رخ دهد. این یک مسئله بهداشت عمومی بسیار بزرگ است و به عنوان بزرگترین تهدید برای سلامت جوامع مختلف تلقی میشود.
-افراد مختلف واکنشهای متفاوتی نشان میدهند
حتی پس از تجربه حوادث استرسزا یا وحشتناک، همه افراد دچار PTSD نمیشوند. به عنوان مثال، نویسنده کتاب بدن فراموش نمیکند (دکتر بسل ون در کولک) پس از مورد حمله دزدان خیابانی قرار گرفتن، به PTSD مبتلا نشد، تا حدی به این دلیل که “کنجکاوی شدید” و “خیال انتقام” به او حس توانمندی داد.
-عوامل محافظتکننده
حمایت اجتماعی به عنوان قدرتمندترین محافظ در برابر غرق شدن در استرس و تروما شناخته میشود. این نشان میدهد که افراد با حمایت کافی ممکن است دچار تروما نشوند یا از آن بهبود یابند.
-شرایط اجتماعی خطر ابتلا را تحت تأثیر قرار میدهد
عواملی مانند درآمد، ساختار خانواده، مسکن، اشتغال و فرصتهای آموزشی بر خطر ابتلا به استرس تروماتیک و همچنین دسترسی به کمک موثر تأثیر میگذارند. این بدان معناست که برخی افراد به دلیل شرایط زندگی خود بیشتر در معرض خطر تروما هستند، اما برخی دیگر ممکن است این عوامل خطر را تجربه نکنند.
به طور خلاصه، در حالی که تجربیات تروماتیک به طور گسترده در جامعه وجود دارد و بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار میدهد، منابع نشان نمیدهند که هر فردی در طول زندگی خود دچار تروما یا PTSD شود. وجود عوامل محافظتکننده و واکنشهای فردی به استرس بر این نکته تأکید دارد که تروما یک پاسخ تضمین شده به تجربیات دشوار نیست.
برای رزرو وقت روانشناسی بالینی با ما تماس بگیرید:
رویکردهای درمانی ترومای روانی چه هستند؟
تروما (ضربه روانی)، تمام ابعاد وجودی انسان، شامل بدن، ذهن و مغز را به شدت تحت تأثیر قرار داده و منجر به بسیج پایدار استرس میشود. بهبودی از تروما مستلزم پرداختن به این تأثیرات و بازیابی احساس امنیت و تسلط بر خود است. از آنجا که رویکردهای درمانی مختلف برای افراد متفاوت مناسب هستند، هیچ “درمان واحد و برتری” برای تروما وجود ندارد.
اساساً، درمانهای تروما را میتوان به سه دسته اصلی تقسیم کرد:
- رویکردهای از بالا به پایین (Top-down approaches): این رویکردها شامل گفتگو، برقراری مجدد ارتباط با دیگران و درک آنچه در درون فرد رخ میدهد، همزمان با پردازش خاطرات تروماتیک است.
- داروها و فناوریها: این مسیر بر استفاده از داروها برای آرام کردن واکنشهای هشدار نامناسب یا فناوریهایی که سازماندهی مغز را تغییر میدهند، تمرکز دارد.
- رویکردهای از پایین به بالا (Bottom-up approaches): این رویکردها شامل اجازه دادن به بدن برای تجربه موقعیتهایی است که مستقیماً با احساسات درماندگی، خشم یا انجماد ناشی از تروما در تضاد هستند.
در ادامه، مروری جامع بر رویکردهای درمانی تروما و مکانیزمهای عملکرد آنها ارائه میشود:
۱. رویکردهای از بالا به پایین (گفتگو درمانی و درمانهای شناختی)
برای مدت طولانی، روانشناسی و رواندرمانی سنتی بر این باور بودند که صحبت کردن در مورد احساسات ناراحتکننده میتواند آنها را برطرف کند.
۱.۱. روانکاوی و “گفتگو درمانی”:
این رویکرد که ریشه در کارهای فروید و برویر دارد، فرض میکرد که با آوردن خاطره یک رویداد تروماتیک و هیجان همراه آن “به وضوح به نور” از طریق توصیف کلامی دقیق، مشکل حل خواهد شد. آنها معتقد بودند که زبان میتواند جایگزینی برای عمل باشد و اجازه میدهد تا “هیجانات سرکوب شده” از طریق گفتار تخلیه شده و در آگاهی طبیعی ادغام شوند.
- محدودیتها: در حالی که بیان داستان میتواند عمیقاً معنیدار باشد، اغلب کافی نیست. منابع نشان میدهند که رویدادهای تروماتیک تقریباً غیرقابل بیان با کلمات هستند، زیرا تأثیرات اولیه اغلب تصاویر هستند نه روایتهای منسجم. بازتجربه مکرر تروما در درمان حتی ممکن است به دغدغه و تثبیت آن دامن بزند و لزوماً واکنشهای فیزیکی و هورمونی خودکار یک بدن بیشفعال را تغییر نمیدهد.
۱.۲. درمان شناختی رفتاری (CBT):
این درمان با هدف کمک به بیماران برای مقایسه ترسهای غیرمنطقی خود با واقعیتهای بیخطر، اغلب از طریق “مواجهه تجسمی” (به خاطر آوردن روایتها و تصاویر تروماتیک) یا “مواجهه درونزیستی” (روبرو شدن با موقعیتهای اضطرابآور) انجام میشود. ایده این است که مواجهه مکرر با محرک بدون پیامدهای منفی، پریشانی را کاهش خواهد داد.
- محدودیتها: علیرغم آموزش گسترده، CBT نتایج ناامیدکنندهای برای افراد تروماتیزه، به ویژه آنهایی که سابقه سوءاستفاده دوران کودکی دارند، نشان داده است، به طوری که تنها حدود یک نفر از هر سه نفر بهبود یافته و بسیاری از درمان خارج شده یا واکنشهای نامطلوب را تجربه میکنند. این رویکرد ممکن است بیماران را کمتر واکنشپذیر کند، اما اغلب در بازگرداندن ظرفیت آنها برای لذت و مشارکت در زندگی روزمره ناکام است. بخش “شناختی” CBT، که بر تغییر “تفکر ناکارآمد” تمرکز دارد، به عنوان یک رویکرد از بالا به پایین دیده میشود که ممکن است به واقعیت مغز هیجانی دسترسی پیدا نکند
۲. داروها و فناوریها
داروها میتوانند به کاهش نمودهای فیزیولوژی مختل شده کمک کنند اما تروما را “درمان” نمیکنند یا خودتنظیمی را آموزش نمیدهند.
۲.۱. SSRIs (مهارکنندههای بازجذب سروتونین انتخابی):
داروهایی مانند پروزاک، زولافت، سیتالوپرام، سیمبالتا و پاکسیل میتوانند شدت احساسات را کاهش داده و زندگی را قابل کنترلتر کنند و به بیماران کمک میکنند آرامتر و با کنترل بیشتری احساس کنند، که میتواند مشارکت در درمان را تسهیل کند. آنها با افزایش سطح سروتونین عمل میکنند و بیماران را کمتر واکنشپذیر میسازند.
- محدودیتها: برخی بیماران توسط SSRIها “کُند” میشوند و شور و حال خود را از دست میدهند. در حالی که برای افسردگی مؤثر هستند، (حساسیتزدایی و بازپردازش از طریق حرکات چشم) EMDR به عنوان یک داروی ضد افسردگی مؤثرتر برای بیماران PTSD که دچار افسردگی نیز بودند، یافت شد.
۲.۲. بنزودیازپینها:
داروهایی مانند کلونوپین، والیوم، زاناکس و آتیوان میتوانند آرامبخش بوده و نگرانی را کاهش دهند، مشابه الکل.
- محدودیتها: آنها پتانسیل اعتیاد بالایی دارند، میتوانند مهارها را تضعیف کنند و ممکن است در پردازش تروما اختلال ایجاد کنند و منجر به واکنشهای محرومیت آشفته پس از قطع مصرف شوند.
۲.۳. سایر عوامل روانگردان:
تثبیتکنندههای خلق و خو (مانند لیتیوم، والپروات) ممکن است به کنترل پرخاشگری و تحریکپذیری کمک کنند، و داروهای ضدروانپریشی (مانند ریسپریدون، سروکوئل) گاهی تجویز میشوند، اگرچه اثربخشی آنها برای تروما مورد بحث است.
- محدودیتها: این داروها با مسدود کردن سیستمهای شیمیایی که مشارکت، انگیزه، درد و لذت را تنظیم میکنند، عمل میکنند، که به معنای “هزینهای” برای اثرات آنهاست. جستجو برای یک داروی “جادویی” ادامه دارد، اما استرس تروماتیک شامل مدارهای پیچیده مغزی است، نه فقط یک مدار ساده.
۲.۴. MDMA (اکستازی):
آزمایشات با رواندرمانی به کمک MDMA برای PTSD مزمن و مقاوم به درمان نتایج امیدوارکنندهای نشان داده است. MDMA ترس، حالت تدافعی و بیحسی را کاهش میدهد و به بیماران کمک میکند تا به تجربه درونی دسترسی پیدا کنند و به طور بالقوه به آنها اجازه میدهد تا خاطرات تروماتیک را در “پنجره تحمل” خود بازبینی کنند. این ماده باعث افزایش هورمونهایی مانند اکسیتوسین میشود.
- وضعیت: MDMA در سال ۱۹۸۵ به عنوان یک ماده کنترل شده طبقهبندی شد.
برای رزرو وقت روانپزشکی تماس بگیرید:
۳. رویکردهای از پایین به بالا (درمانهای مبتنی بر بدن و تجربی)
این رویکردها بر تغییر فیزیولوژی و رابطه بدن با احساسات تمرکز دارند، زیرا بدن ما را با احساسات بیکلام در گذشته به دام میاندازد.
۳.۱. ذهنآگاهی (Mindfulness):
در هسته اصلی بهبودی، ذهنآگاهی شامل خودآگاهی و توجه به احساسات است. این به افراد کمک میکند تا ماهیت گذرا بودن احساسات را درک کنند، کنترل بر احساسات را افزایش دهند و سیستم عصبی سمپاتیک را آرام کنند. تمرین ذهنآگاهی به افراد امکان میدهد تا واکنشهای فیزیکی را مشاهده کرده و تحمل کنند، که پیشنیازی برای بازبینی ایمن گذشته بدون بازتروماتیزه شدن است.
۳.۲. یوگا:
یوگا به افراد تروماتیزه کمک میکند تا آرام شوند، با بدنهای تجزیهشده خود ارتباط برقرار کنند و یاد بگیرند که به راحتی در بدن خود سکونت یابند. مطالعات نشان میدهد که یوگا مشکلات برانگیختگی در PTSD را بهبود میبخشد و رابطه فرد با بدنش را به طور قابل توجهی افزایش میدهد. یوگا با تشویق مشاهده احساسات بدنی، ذهنآگاهی را تقویت میکند. این روش نشانههایی از افزایش فعالسازی در نواحی مغزی حیاتی برای خودتنظیمی، مانند اینسولا و قشر پیشپیشانی میانی، را نشان داده است.
۳.۳. حرکات ریتمیک و ریتمهای جمعی:
فعالیتهایی مانند پرتاب توپ ساحلی، پریدن روی توپ پیلاتس، طبلزنی یا رقص میتواند مؤثر باشد. این ریتمهای جمعی و هماهنگی، که در رقص یا آواز گروهی دیده میشوند، لذت و ارتباط را تقویت میکنند، که اغلب توسط تروما مختل میشوند.
۳.۴. یکپارچگی حسی (Sensory Integration):
این رویکرد شامل کمک به بیماران برای تجربه ایمن احساساتشان است. تکنیکها شامل حمام کردن در وانهای پر از توپهای لاستیکی، تاب خوردن روی تابها، یا خزیدن زیر پتوهای سنگین برای کمک به احساس کردن تحریکات روی پوست است. این رویکرد میتواند به کودکانی که غفلت اولیه توسط مراقبت کنندگانشان را تجربه کردهاند کمک کند.
۳.۵. لمس و کار با بدن:
طبیعیترین راه برای آرام کردن پریشانی از طریق لمس، آغوش و گهواره کردن است که به کاهش برانگیختگی بیش از حد کمک میکند و حس امنیت و یکپارچگی را تقویت میکند. ماساژ درمانی، فلدنکرایس، یا کرانیوساکرال تراپی تشویق میشوند. لمس آرامشبخش به افراد کمک میکند تا مرزهای بدن خود را حس کنند و احساس استحکام و امنیت داشته باشند.
۳.۶. رواندرمانی حسی-حرکتی و تجربه بدنی :
این درمانها که توسط پت اوگدن و پیتر لوین توسعه یافتهاند، اولویت را به کاوش احساسات فیزیکی و “تأثیرات” تروما بر بدن نسبت به روایتهای کلامی میدهند. آنها به بیماران کمک میکنند تا منابع درونی بسازند، به آرامی به احساسات درونی و خاطرات تروماتیک دسترسی پیدا کرده و از آن خارج شوند (“پاندولاسیون”)، و اقدامات فیزیکی حفظکننده خود (مانند ضربه زدن یا دویدن) که در طول تروما سرکوب شدهاند را تکمیل کنند.
۳.۷. نوروفیدبک (Neurofeedback):
این فناوری با هدف تغییر الگوهای مغزی عادتی ایجاد شده توسط تروما است. میتواند مراکز ترس را آرام کند، مشکلات ناشی از تروما را کاهش دهد، عملکرد اجرایی را بهبود بخشد و وضوح ذهنی و تنظیم هیجانی را افزایش دهد. این روش نتایج خوبی را برای بیشبرانگیختگی، سردرگمی، مشکلات تمرکز و اعتیاد مرتبط با ترومای رشدی نشان داده است. آموزش آلفا-تتا در نوروفیدبک میتواند “حالتهای گرگ و میش” را تسهیل کند که در آن رویدادهای تروماتیک را میتوان به طور ایمن بازتجربه کرد و ارتباطات جدیدی ایجاد نمود.
۳.۸. تئاتر و درمانهای بیانی (Expressive Therapies):
هنر، موسیقی و رقص برای دور زدن “بیکلامی” وحشت استفاده میشوند. تئاتر شامل تجسم احساسات، بیان آنها، درگیری ریتمیک، و پذیرفتن نقشهای مختلف است. این رویکرد یک رویارویی جمعی با وضعیت انسانی ارائه میدهد و به بازماندگان کمک میکند تا با تجربه انسانیت مشترک خود ارتباط برقرار کنند. تمرینات آینهای به نوجوانان تروماتیزه کمک میکند تا به طور حسی با دیگران هماهنگ شوند.
برای مشاوره و رواندرمانی کودک خود، همراه شما هستیم.
با ما تماس بگیرید: 021 - 88652505 - 021 - 88652502
۴. حساسیتزدایی و بازپردازش با حرکات چشم (EMDR)
EMDR که پیشتر بهش اشاره شد، شامل تحریک و گشودن فرآیند تداعی است که به مغز اجازه میدهد خاطرات تروماتیک را در بافت کلی زندگی ادغام کند.
- مکانیزم: برخلاف درمان مواجهه که با هدف حساسیتزدایی است، EMDR به افراد کمک میکند تا مواد تروماتیک را پردازش کنند تا به یک رویداد منسجم در گذشته تبدیل شود، نه یک خاطره خام و گیرکرده. ممکن است با فعال کردن نواحی مغزی لازم برای یکپارچگی حافظه عمل کند، که معمولاً در طول فلشبکها “غیرفعال” هستند.
- اثربخشی: مطالعات نشان دادهاند که EMDR مؤثر است، به طوری که بیماران گزارش کردهاند که کنترل بیشتری دارند و تروما را “پایانیافته” میدانند. این روش در کاهش علائم PTSD به اندازه پروزاک مؤثر بوده و افسردگی را در بیماران PTSD به طور قابل توجهی بهبود بخشیده است.
۵. درمان سیستمهای خانواده درونی (IFS)
درمان IFS ذهن را به عنوان یک خانواده با “بخشهای” مختلف میبیند که دارای تاریخچه، تواناییها، نیازها و دیدگاههای متمایز هستند.
- مکانیزم: تروما منجر به فروپاشی “سیستم خود” میشود، که در آن بخشها قطبی میشوند (مثلاً خودتنفر با خودبزرگبینی میجنگد). “تبعیدیها” درد و وحشت تروما را حمل میکنند، در حالی که “محافظان” (مدیران و آتشنشانان) این بخشهای سمی را مهار میکنند. هدف این است که به این بخشها کمک شود تا باورهای افراطی خود را با دسترسی به “خود (Self)” رها کنند—جوهری آسیبندیده که مطمئن، کنجکاو و آرام است. درمانگر بیمار را راهنمایی میکند تا بخشهای خود را از این حالت “خود” مشاهده کند و همدردی و یکپارچگی با خود را تقویت کند.
اصول کلی برای درمان مؤثر تروما
- رویکرد فردی: هیچ رویکرد واحدی برای همه مناسب نیست؛ اغلب ترکیبی از روشها مورد نیاز است.
- امنیت: ایجاد محیطی که بیماران در آن از نظر جسمی و عاطفی احساس امنیت کنند، به ویژه از شرم یا قضاوت، از اهمیت بالایی برخوردار است.
- برقراری مجدد ارتباط: بهبودی در بستر روابط—با خانوادهها، عزیزان، گروههای حمایتی، یا درمانگران حرفهای—رخ میدهد. تروما سیستم ارتباطی-اجتماعی را ویران میکند، بنابراین بهبودی شامل ارتباط مجدد با دیگران است.
- توانمندسازی: درمانها باید به بیماران کمک کنند تا کنترل خود را بر احساسات و هیجانات درونی خود دوباره به دست آورند که منجر به تسلط بر خود و عاملیت میشود.
- پرداختن به مسائل اساسی: درمان مؤثر فراتر از علائم سطحی است و به اختلالات عمیق بیولوژیکی و عاطفی، دلبستگی مختل شده، و حس ناقص هویت فردی ناشی از تروما میپردازد.
در نهایت، درمان موفق ترومای روانی یا همان ضربهی روانی با هدف کمک به بازماندگان برای پردازش خاطرات تکهتکه شده، تنظیم پاسخهای عاطفی و فیزیولوژیکی خود، برقراری مجدد ارتباط با بدن و دیگران، و در نهایت، مشارکت کامل در زمان حال و شکوفایی است. روانشناسان کلینیک چمان میتوانند شما و عزیزانتان را در مسیر دشوار ترومای روانی همراهی کنند.
گردآوری و ترجمه: سارا صدرالدینی
منبع: کتاب The body keeps the scores