اخیراً یکی از آشنایان به من میگفت کاش فرزندانم که حالا از آب و گل در آمدهاند میفهمیدند که من چقدر برای بزرگ شدنشان زحمت کشیدهام. حتی اضافه کرد که: ” بچههای من خیلی خودخواه هستند. آنها پرتوقع و خودمحورند”.
آشنای من خودش را مادری فداکار و سخاوتمند میداند که هر کاری انجام داده فقط بخاطر فرزندانش بوده و همیشه گله میکند که فرزندانش هر چه خواستند داشتهاند در حالیکه هم نسلهای او این گونه نبودهاند. آنها باید در خانه میماندند و از والدینشان مراقبت میکردند.
با اندکی تعجب به گله و شکایتهایش گوش دادم. درست است که یکی از پسرانش در چین زندگی میکند و یکی از دخترانش به قاره دیگری مهاجرت کرده اما من میدانستم که فرزندانش مرتباً از طریق تلفن و ایمیل با او در ارتباط هستند.
فرزندانی که در نزدیکیاش زندگی میکردند مرتب به او سر میزنند و تلاش میکنند مادر پیرشان زندگی راحتی داشته باشد. بنظر من فرزندان او از خودخواهی فاصله زیادی داشتند. بعد از خودم پرسیدم که این زن همین گونه از فرزندانش هم انتقاد میکند؟
اگر چنین است احتمالاً انتقادهای عصبی او باعث ایجاد حس بدی در فرزندانش میشود و حتی ممکن است نتیجه عکس بدهد و به جای اینکه فرزندانش را وادار به انجام خواستههای خود کند باعث شود بیشتر از قبل از او دور شوند.
من متعجب بودم که واقعاً چه کسی خودخواه است؟ بچهها یا مادرشان؟
اما هیچکس با چنین ظرفیتی به دنیا نیامده است و برای درک این نکته که تنها به دنبال نیازهای فردی خودش نباشد نیاز به تمرین دارد.افراد بیمار و سالخورده نیز اغلب خودخواه به نظر میرسند زیرا تقریباً به ضرورت فقط بر روی خودشان تمرکز میکنند.زنی که در ابتدای این مقاله مثال زدیم را به خاطر دارید؟ او مادری مهربان، سخاوتمند و اندکی مضطرب بود که با بالا رفتن سنش به اضطراب او افزوده میشد چون او از تنهایی زندگی کردن میترسید و سنش آنقدر زیاد نبود که بتواند از خدمات مددکاری استفاده کند. او به فرزندانش افتخار میکرد و نمیخواست در زندگیشان دخالت کند یا آنها را مجبور کند با او زندگی کنند اما کماکان از تنها زندگی کردن میترسید.در این مورد چه کاری میتوان انجام داد؟فرزندان این زن با درک انگیزه تحریکپذیری و خودخواهی او (ترس و اضطراب ناشی از تنها زندگی کردن) میتوانند مکانیسم مقابلهای مهمی را علمی سازند.
2. همه چیز را به خودتان نگیرید.
اینکه کسی به شما بگوید خودخواه هستید لزوماً به این معنا نیست که کار اشتباهی انجام داده باشید. معنی آن احتمالاً میتواند این باشد که شما کار مورد پسند آنها را انجام ندادهاید. کاری که ممکن است به نفع خودشان بوده باشد اما ضرورتاً برای شما مناسب نیست.
فرزندان زنی که مثال زدیم هم همین کار را کردند. آنها مساله را شخصی نکردند بلکه با کمک یکدیگر تغییرات مهمی را در زندگی مادرشان به وجود آوردند.
در ابتدا نگرانیهایشان را با یکدیگر و با مادرشان در میان گذاشتند سپس توافق کردند که طبق یک برنامه منظم همگی به مادرشان سر بزنند. همچنین برنامهای برای مادرشان ترتیب دادند تا فعالیتهای مورد علاقهاش را دنبال کند و دوستان جدید پیدا کند.به این صورت مادرشان درگیر زندگی روزمره خودش بود و انتقاد کمتری از فرزندانش داشت. ضمن این که با نگاهی به تقویم میتوانست ببیند این هفته کدام یک از فرزندان به ملاقاتش میروند.
3. دست از فرض کردن بردارید.
ما معمولاً فرضیاتی نادرست یا گمراهکننده ارائه میدهیم. اگر کسی شما را متهم به خودخواه بودن کرد قبل از ارائه هر فرضیهای با صدایی آرام و متفکرانه از او بپرسید منظورش از این حرف چیست؟
آیا میتواند توضیح دهد که شما به چه دلیل خودخواه هستید؟ آیا دوست دارد شما کارها را به گونه دیگری انجام دهید؟
مسائل فرهنگی را در نظر بگیرید. گاهی ما به خودخواهی متهم میشویم چون مطابق هنجارهای اجتماعی رفتار نکردهایم. مثلاً از نظر اجتماعی بچهدار شدن حرکتی فداکارانه است و اگر کسی نخواهد بچهدار شود خودخواه است.
اما آیا واقعاً این مساله درست است؟ تقریباً هر کسی که تا به حال تشکیل خانواده داده به دلایلی خودخواهانه بچهدار شده است: نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن، جلب رضایت والدین خودمان، پیوند نزدیکتر و محکمتر با همسرمان، زندگی مطابق عرف جامعه و بسیاری دلایل خودخواهانه دیگر.
این دلایل مشکلی ندارند اما اگر ما بپذیریم که به دلایلی خودخواهانه بچهدار میشویم شاید در آینده کمتر از برآورده نشدن نیازهایمان توسط فرزندانمان گله کنیم.