اضطراب مرگ خود به تنهایی اختلال نیست، بلکه یکی از عواملی است که میتواند باعث بوجود آمدن خیلی از اختلالات از جمله اختلال پانیک٬ اختلال اضطراب بیماری یا هیپوکندریا٬ اختلال آسیب پس از سانحه و … باشد.
وجود اضطراب درباره مرگ در افراد امری است بسیار طبیعی و بخشی از واقیتهایی است که ما با حضور آن زندگی میکنیم اما با این همه ٬ فکر کردن به مرگ خود یا عزیزان برای بسیاری از افراد با ترس و وحشت بسیار زیادی همراه است.
دانستن این موضوع که ما فانی هستیم و همه ما روزی با زندگی وداع میکنیم، هرچقدر هم ناخودآگاه، تاثیر ژرفی بر افکار و احساسات و رفتار ما دارد. احساس ترس و اندوهی که همراه با انتظار مرگ سراغ ما میآید به طرز دردناکی به ما یادآوری میکنید که باید مراقب خودمان باشیم. رویارویی با مرگ برای انسانها پدیدهایست دشوار. به همین خاطر است که واقعیت مرگ را سرکوب میکنیم و دفاع های مختلف روانی را به کار میگیریم تا از فکر کردن به آن فرار کنیم.
“وحشت فلج کننده ناشی از آگاهی به میرا بودن منجر به انکار مرگ٬ کسب آگاهی و سرکوب افکار مربوط به مرگ میشود”
به نقل از Victor Florian & Mario Mikulincer دو روانشناس اگزیستنسیال. (۲۰۰۴)
بیشتر انسانها میگویند بهندرت به مرگ فکر میکنند. با این وجود، در یک سطح ناخودآگاه، شناخت از مرگ احتمالی ما موجب اضطراب مرگ میشود که بر جنبه های مهم زندگی ما تأثیر میگذارد و باعث ایجاد انگیزه در بسیاری از اقدامات ما میشود.
مطالعات تجربی انجام شده توسط محققین Terror Management Theory (TMT) نشان داده است که انسانها با از دست دادن سلامتی خود و یا زمانی که احساس میکند به مرگ نزدیک میشوند، پاسخهای رفتاریشان تغییر کرده و بیشتر به مکانیزمهای دفاعی خاص تکیه میکنند.
در یک تحقیق، بعد از اینکه سوژهها بطور نیمه خودآگاه با کلمه “مرگ” درگیر شدند، با شدت و قوت بیشتری جهانبینی جامعه یا ملت خودشان را تایید کردند، همچنین آنها اعضای جوامع دیگر را که جهانبینی متفاوت از خودشان داشتند را بطرز ناعادلانهای نفی میکردند.
در یک آزمایش دیگر داورانی که کلمه مرگ به آنها نشان داده شده بود از جملات تنبیهی بیشتری نسبت به گروه کنترل استفاده کرده بودند. اگر به نمایش گذاشتن تنها یک کلمه “مرگ” چنین تاثیراتی بر احساسات و اعمال افراد داشته باشد، احتمالا نمیتوان تاثیر اتفاقات قدرتمند بیشماری که در اطراف ما میافتد و مرگ را به ما یادآوری میکند تصور کرد.
آگاهی کودکان از مرگ
بطور کل مفهوم مرگ و متناهی بودن زندگی بتدریج با بلوغ کودک شکل میگیرد. بچهها در یک یا دو سالگی تنها با از دست دادن حیوان خانگیشان، فامیل نزدیک و یا از دست دادن دوستان خانوادگیشان، از وجود مرگ آگاهی پیدا میکنند.
بین سنین سه تا شش سالگی متوجه این موضوع میشوند که پدر و مادر خودشان نیز در برابر مرگ آسیبپذیر هستند. در نهایت متوجه میشوند که زندگی خودشان هم ابدی نیست.
اینجاست که تصورشان از دنیایی تمام نشدنی کاملا خراب میشود. این آگاهی متعاقبا وحشت اجباری بودن مرگ را به همراه دارد که تحمل آن بسیار دشوار است و چارهای هم جز سرکوب آن نیست. این کشف بزرگ باور کودکان از خودبسندگیشان را از بین میبرد.
البته مکانیزمهای دفاعی برای دور نگه داشتن این موضوع از هوشیاری و خودآگاهی تلاش میکنند، اما با این حال ترس کودکان همواره در ناخودآگاهشان باقی است. بعد از آن، سرکوب کردن ترس از مرگ تاثیر چشمگیری در رشد و تکامل زندگی کودک و سپس فرد بزرگسال دارد.
برای مشاوره و رواندرمانی کودک خود، همراه شما هستیم.
با ما تماس بگیرید: 021 - 88652505 - 021 - 88652502
تاثیرات اضطراب مرگ بر انسان
هنگامی که اضطراب مرگ شکل میگیرد تمایل انسانها به دفاع کردن از خودشان و دیگران در صورت بروز اتفاقات خطرزا افزایش مییابد. اگرچه احتمالا در ابتدا با رویکردی مثبت زندگی را در آغوش میکشند اما با گذشت زمان بیشتر افراد همان حالت تدافعی را به خود میگیرند.
با فراموش کردن مرگ به منظور مراقبت از خود، انسانها شروع به ارزش دادن به اتفاقات بیاهمیت و غیرضروری زندگی میکنند و از ارزش اتفاقات مهم غافل میشوند. اغلب انسانها طوری زندگی میکنند گویی هیچگاه نمی میرند و به همین دلیل می توانند تجربههای با ارزش خود را هدر بدهند.
واکنشهای دفاعی به مرگ، تأثیر ناهنجاری بر فرد دارد.
طرز برخوردهای آنها با خود و دیگران بدبینانه میشود. اتفاقاتی که احتمالا قبلا آنها را هیجانزده میکرده، جذابیتشان را از دست میدهند و بطور کل کمتر از زندگی لذت میبرند و افسردگی را تجربه خواهند کرد.
بسیاری از افراد به استقبال عقاید دینی و مذهبی میروند که در آن وعده و یا امید به زندگی بعد از مرگ وجود دارد. در واقع باورهای مذهبی قدرتمندترین بازدارنده این وحشت است.
بعضی نیز نگاهی بیش از حد روشنفکرانه درباره مرگ دارند، دیدگاه فیلسوفانهشان آنها را یک پله عقبتر از رویارویی با نبودنشان نگه میدارد. بعضی دیگر هم راه حل دیگری مییابند: آنها بر این باورند که کسی آنها را نجات میدهد و مانع از نابودیشان میشوند، کسی چون یک شریک عاطفی یا یک معلم و الگوی مذهبی و یا یک سیاستمدار!
بعضی از واکنشهای دفاعی به مرگ در واقع سودمند هم هستند؛ برای مثال نمادهای انتزاعی از مرگ و زندگی جاودانه که باعث خلق آثار هنری و ادبی بسیاری شده است و در پیشرفت علم نیز نقش ژرفی داشتهاند.
دریافتن تعلق خاطری بیپایان به خانواده، دوستان و افراد زیاد دیگر و همچنین تلاش برای به جا گذاشتن میراثی حائز اهمیت که خود امری مثبت است.
واکنش های دفاعی دیگر، مانند ادامه زندگی خود را در زندگی کودکانمان قرار دادن می تواند تاثیری بسیار نامناسب داشته باشد. کودکان زیادی از این موضوع که والدینشان سعی میکند از آنها کپی برابر اصل خودشان درست کنند رنج میبرند.
دفاعیات انسان در مقابل اضطراب مرگ
هر اتفاق منفی و خطرناکی که مرگ را یادآور میشود مانند بیماری، طرد شدن ، تصادف یا اتفاقی ناگوار میتواند سریعا احساس اضطراب مرگ را در انسان بر انگیزاند که هرکدام منجر به واکنشی دفاعی خاص خود میشود. این واکنشهای دفاعی از یکدیگر مجزا نیستند اما برای روشن تر شدن موضوع در اینجا آن ها را تمییز میدهیم.
انکار کردن:
انکار کردن مرگ واکنش دفاعی بزرگی ست که خود را در دو شکل به نمایش میگذارد: در جستجوی جاودانگی واقعی و جاودانگی نمادین.
جاودانگی واقعی را میتوان در دین و عقاید دینی جستجو کرد این واکنش دفاعی این واقعیت که انسان هم مانند موجودات زنده دیگر میمیرد و هیچ گواه علمی برای اثبات زندگی پس از مرگ انسان موجود نیست را نفی میکنید.
اعتقادات ادیان توحیدی همچون بعضی از سنتهای معنوی یکپارچه برای پیروانشان افسانه ای خلق میکنند و نوعی زندگی پس از مرگ را به آنها وعده میدهند که این امر اضطراب ناشی از ندانستن را در آنها میکاهد.
جاودانگی نمادین را میتوان در دستآوردهای خلاقانه، در فرزندان افراد و در بدنبال پاسخ گشتن انسانها جستجو کرد. البته درباره مورد دوم لازم به ذکر است که فرزندان تنها در صورتی که جهان بینی وابسته به فرهنگ یا باورهای مذهبی خانوادهشان را قبول داشته باشند می توانند در رهایی جستن والدین از اضطراب مرگ نقش داشته باشند.
غرور و تفکر جادویی
غرور نگاهی اغراق آمیز مثبت به خویشتن است که انسان از آن برای جبران احساس بیکفایتی و حقارت استفاده میکند. این نمایان کنندۀ بقایای تصور کودک از شکست ناپذیر بودن، قدرتمند بودن و آسیب پذیر نبودن او در روانش است.
همانند یک مکانیزم دفاعی ای که در هنگام بروز فشار و رخداد اتفاقاتی که سلامت او را بعنوان موجود زنده تهدید میکند، عمل میکند. القا کننده این باور که مرگ هرگز برای او نیست و برای موجودات دیگر اتفاق میافتد. باور خاص بودن این تصور را برای انسان بوجود میآورد که سرنوشتی که برای انسانهای“معمولی” رقم میخورد، در انتظار او نیست.
انباشتن قدرت و ثروت
در تجارت ، سیاست و بطور کل زندگی سازمانی ، انگیزه برای ذخیره قدرت و ثروت در نهایت منجر به بوجود آمدن باوری اشتباه مبتنی بر این موضوع میشود که این عوامل میتوانند انسان را قدرتمند سازد و آن را در مقابل مرگ ایمن کنند.
انسانها با در دست گرفتن کنترل اتفاقات اطرافشان و انسانهای دیگر و دستآوردهای مالی بزرگ سعی در فرار از مرگ هراسی دارند. ترس از مرگ ، با کمک این روشها احتمالا برای مدتی در هوشیار ما ناپدید میشود اما در ناهوشیار ما همچنان حضور دارد و همین موضوع در واقع میتواند به انباشت قدرتی بزرگتر در انسان کمک کند.
خود بزرگ بینی
رفتارهای اعتیادآور و سو مصرف مواد ، از انسان به عنوان موجودی قدرتمند و خودکفا و همه فن حریف، حمایت میکنند. افراد برای تسکین دردهای عاطفی و اضطراب وجودی، از رفتارهای خودبزرگ بینی پیچیده تری استفاده می کنند.
در حال حاضر ایالات متحده از روند رو به افزایش تجویز داروهای افیونی و استفاده از مواد مخدر رنج می برد چرا که افراد زیادی تلاش میکند تا از این طریق رنج وجودی را کم کنند و نسبت به مرگ بیتفاوت باشند.
مشغول بودن با مشکلات کاذب
تعداد زیادی از افراد میل به داشتن یک زندگی ساده و بیدغدغه ندارند و مدام بهدنبال مشکلات کاذب (شبه مشکلات) هستند و در واقع ذهنشان را دائما مشغول نگه میدارند تا از اتفاقات و مشکلات واقعی زندگی دور بمانند.
آنها معمولا به اتفاقات ساده روزمره عکسالعمل های شدید یا حتی افراطی همانند عصبانیت و ترس و پانیک نشان میدهند. گویی در حالیکه با اتفاقات بیمعنی زیادی مشغول هستند دیگر جایی برای تفکر مرگ در ذهنشان نخواهد بود.
Addictive couple bonds پیمان های اعتیادآور زناشویی (همیشگی دانستن روابط در نوعی خاص و محدود کردن خود) میزان اثر مخربی که این واکنش دفاعی بر روی روابط عاطفی دارد مشخص نیست. یکی از موضوعاتی که من را بعنوان یک درمانگر هنوز تحت تاثیر قرار میدهد این است که افراد چگونه به طرز خسته کنندهای بدنبال اشکال نامتعارف امنیت و با هم بودن و همگرایی هستند اما با این حال صمیمیت واقعی با عزیزانشان را رد میکنند.
انسانها مایلند تا ترومایی ( آسیب ) که در کودکیشان اتفاق افتاده است دوباره در روابطشان زنده کنند و با این حال در این رویا هستند که چگونه با یکی شدن با فرد دیگری از اضطراب مرگ آسوده شوند.
شریکان عاطفی مایلند نقشهای دوجانبه (ارباب/برده ، والد/فرزند و …) داشته باشند. هردو در این تبانی مخرب و آسیبزا شرکت میکنند و بیرون آمدن از آن برایشان دشوار است چرا که این الگوها (که هرکدام سریک طیف است) باعث توهم امنیت و تکامل میشود و در نهایت به بوجود آمدن یک احساس جاودانگی در سطح ناخودآگاه کمک میکند.
در آغاز این تعهد زوجها، نقطه نظرات منحصر به فرد و خویشتن شان را تسلیم میکند و به تدریج زندگیشان را محدود میکنند.
برای توصیف بهتر اینکه فانتزی ها چه نقشی در رویارویی با اضطراب مرگ بازی میکند، محققان TMT این چنین میگویند : به نظر میرسد که عصر مدرن سعی در نشان دادن معنویت عشق بعنوان راه حلی برای یکی شدن انسانها با یکدیگر دارد.
مطالعات روانشناسی مدرن نشان دهنده این مساله هستند که افراد از عشق برای محافظت از ترس از مرگ استفاده میکنند.
انکار خویشتن پیش رونده و خرده خودکشی
یک واکنش دفاعی موذی برای فرار از اضطراب مرگ چیزی ست که من اسم آن را خرده خودکشی گذاشتهام : مرتکب شدن خودکشیهای کوچک بطور روزانهبرای غلبه کردن به مرگ.
این تمایل فراگیر انسانهای “معمولی” به تخریب خودشان چه کم و چه زیاد بخاطر غریزه مرگ در آنها نیست، بلکه یک عکسالعمل دفاعی قوی در مقابل مرگ است. با صرف نظر کردن از احساسات و انرژی های مثبت در اعمال هدفمند، انسانها سعی در کاهش میزان آسیبپذیریشان در رابطه با مرگ دارند.
درواقع بطرز عجیبی افراد با پیش دستی کردن در نابودی خودشان، کمتر متوجه تفاوت بودن و نبودنشان میشوند.
روشهای غلبه با اضطراب مرگ
به این خاطر که راه حل دقیق و نهایی برای معمای مرگ وجود ندارد ، هنگامی که ترسهای وجودی نمایان میشوند ، افراد ترجیح میدهند زمانی را صرف رو برو شدن با واقعیت فانی بودن زندگی و همچنین شناخت و همراهی با احساس ترس، غم و خشمشان کنند. و روشی یافت کنند برای برقراری ارتباط بین رفتارها و افکارشان نسبت به دیگران.
من و همکارانم باور داریم که صحبت کردن راجع به اضطراب ناشی از فرا رسیدن مرگ با یک دوست یا همکار، در حالی که احساساتتان را رها بگذارید، میتواند کمک بزرگی باشد. اگرچه این موضوع میتواند دشوار و یا غیر قابل دسترس باشد چرا که بسیاری از افراد تحمل قرار گرفتن در چنین موقعیتی را ندارند. افراد میتوانند به روانشناس، جلسات فلسفی ، سمینارهای سازماندهی شده ، ورک شاپهای مربوطه و یا در جلسات رواندرمانی فردی یا گروهی شرکت کنند.
با پیشرفت آگاهی از ماهیت تنها شدن و مشکلات وجودی در زندگی و مرگ، اندیشیدن به این معضل اساسی و رمز و رازهای وجودی و روبرو شدن با این رنج عاطفی، انسانها درک عمیق تری نسبت به احساسات دیگران و همنوعانشان مییابند، قادر میشوند رنج دیگران را همانگونه دریابند که رنج خویش را.
این احساسات کم کم تبدیل به اعمال مهربانانه و نوع دوستانه و حساسیت ها و شفقت نسبت به کسانی که در مسیرشان وجود دارد میشوند.
وقتی واکنشهای دفاعی خود را در مقابل با اضطراب مرگ به چالش بکشیم، قادر خواهیم بود با متانت بیشتری با مرگ روبرو شویم، آگاهی ما افزایش مییابد، در لحظه زندگی خواهیم کرد و میتوانیم رنج و لذت حضور داشتن را همزمان بدون رویاپردازی و خیال تجربه کنیم. بطور کل قادر خواهیم بود زندگی را با شوق بیشتری در آغوش بگیریم و عاشق باشیم.
چه اضطراب داشته باشی چه نداشته باشی باید مرد ضمنا زندگی در ایران از مرگ اضطراب آور تره 80میلیون دارن اینو با گوشت و خونشون احساس میکنن
سلام ممنون که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین و درباره احساساتون نوشتین.